اکتبر ۱۸۰۵ ارتش روسیه به اتریش رسیده.نیم مایل مونده به شهر براونو که فرمانده کل کوتوزوف اونجا ساکنه متوقف شدهان. قراره که رژه برن تا فرمانده کل اونا رو ببینه ولی مطمئن نیستن که ظاهرشون باید چه وضعیتی داشته باشه. فرمانده منطقهای به این نتیجه میرسه که مرتب باشن بهتره. سربازها تمام شب لباساشون رو تمیز میکنن و تعمیر میکنن و حسابی مرتب آماده فردا میشن. به جز چکمههاشون که بعد از هفت هزار مایل پیاده راه رفتن اوضاعش خیلی خرابه.
فردا صبح دو تا از مشاورهای فرمانده میرسن که پیغامی که دیروز قرار بوده برسه رو بدن که فرمانده کل میخواد سربازها رو بدون آمادگی و تو لباسهای هرروزه ببینه.دلیلش هم اینه که از کمیته جنگ اتریش به کوتوزوف پیشنهاد دادهان که به ارتش اتریش با فرماندهی آرچدوک فردیناند و مک ملحق بشه ولی کوتوزوف به نظرش این ایده خوبی نیست و میخواد نشون بده که وضعیت ارتشی که تازه از روسیه اومده مناسب نیست.
فرماندار منطقهای دستور میده فوری همه لباسهاشون رو عوض کنن و به جای کتهای مشکی مرتب ، کتهای طوسیشون که برای روزهای معمولیه رو بپوشن. بعد که همه مرتب میشن دوباره نگاه میکنن یکی از افسرها نیست. کجاست کجاست؟ میاد جلو و کت آبی پوشیده. میپرسن این کیه. معرفی میکنن که دولوخف. دیروز خود فرمانده اخراجش کرده بوده. اونم از سر لج رفته کت آبی پوشیده.