Tag Archives: برگ

کتاب اول، بخش سوم، فصل ۷

بوریس نامه می‌فرسته به نیکولای و بهش می‌گه از خانواده‌اش یک نامه و بسته داره. نیکولای که از میدان جنگ برگشته و خیلی هیجان‌زده است از این‌که توی جنگ شرکت کرده، با همون لباس‌های خاکی راه می‌افته بره پیش بوریس. ارتش نزدیک شهر اولموتس اتراق کرده، قراره امپراطور اتریش و تزار روسیه ازش سان ببینه.

بوریس و برگ توی اتاق‌شون هستن و دارن شطرنج بازی می‌کنن. برعکس نیکولای لازم نبوده جنگ کنن و روزهای راحتی داشتن. وقتی نیکولای می‌رسه، شک داره که بوریس رو بوس و بغل کنه، به خیالش خیلی بزرگ شده توی این مدتی که همدیگرو ندیدن ولی بوریس محکم بغلش می‌کنه و روبوسی می‌کنن. بوریس نامه و بسته پول رو بهش می‌ده. برگ مسخره‌اش می‌کنن که خانواده‌اش پول زیادی براش پول فرستادن در حالی که اون‌ها باید با حقوق کم ارتش زندگی کنن. نیکولای هم بهش می‌پره که وقتی دو تا دوست قدیمی بعد از این همه وقت بهم رسیدن اون باید بدونه که به‌تره پیش اونا نمونه که راحت بتوانن حرف بزنن. برگ از اتاق می‌ره. بعدش که نامه رو می‌خوانه و می‌بینه چقدر خانواده‌اش نگران‌ش بودن، از خودش عصبانی می‌شه که نامه‌ای برای خانواده‌اش نفرستاده. توی بسته یک نامه هم از ژنرال باگراتیون هست که کمک کنه نیکولای کار دیپلمات و راحت‌تری بگیره. نیکولای عصبانی می‌شه و نامه‌ رو پرت می‌کنه. می‌گه می‌خواد توی ارتش بمونه. بعدش به بوریس می‌گه که شراب سفارش بده که باهم بنوشن و برگ رو هم صدا کنه که برگرده با اونا شراب بخوره. شراب می‌اد و برگ هم برمی‌گرده دیگه نیکولای شروع می‌کنه از جنگ تعریف کنه براشون. ولی با این‌که نمی‌خواد دروغ بهشون بگه ولی خیلی شاخ و برگ می‌ده به اتفاقا.

در حال حرف زدن هستن که پرنس آندری وارد اتاق می‌شه. آندری و نیکولای همدیگرو نمی‌شناسه. آندری با تمسخر با نیکولای حرف می‌زنه و می‌گه افسرها خیلی داستان‌های اغراق‌آمیزی از میدان جنگ می‌گن. خیلی با کنایه حرف می‌زنه و نیکولای از کوره در می‌ره و بهش می‌گه خودش اینا رو تجربه کرده و اغراقی در کار نیست. آندری برعکس نیکولای خونسردی خودش رو حفظ می‌کنه. به نیکولای می‌گه من نه اسم‌ تو رو می‌دونم و نه تو رو می‌شناسم که بخواهم بهت اهانتی کنم، ولی تو هم اسم من رو می‌دونی هم می‌دونی من رو کجا پیدا کنی. ولی بهت توصیه می‌‌کنم این قضیه رو کش ندهی. و به بوریس می‌گه بعد از رژه بره پیش‌ش که کمک‌ش کنه. آندری خیلی عصبانی و برافروخته است، سوار اسبش می‌شه که برگرده نمی‌دونه چی کار کنه. خوبه برگرده بره آندری رو پیدا کنه و باهاش دوئل کنه؟ یا این‌که این جریان رو فراموش کنه؟

کتاب اول، بخش اول، فصل ۱۵

مهمونی شام خونه روستوف‌هاست، مهمون‌های زیادی اومدند. یکی از مهمون‌ها ماریا دمیتریونا آخروسیموا است که به خاطر رک‌گویی زیادش، در مسکو به اژدهای وحشتناک معروف‌ه. مردها دارند سیگار می‌کشند و درمورد جنگ صحبت می‌کنند. کنت روستوف روی مبل بین شین‌شین، فامیل کنت، و برگ، افسر جنگ نشسته. کنت روستوف ساکت‌ه و سیگار نمی‌کشه، و به بحث کردن این دو نفر گوش می‌کنه. برگ توضیح می‌ده الان که توی قسمت سواره‌هاست، دویست و سی روبل می‌گیره و حقوق‌ش بیش‌تر شده، این‌طوری می‌توانه حتی برای پدرش پول بفرسته. شین‌شین ولی مسخره‌اش می‌‌کنه که این کارو قبول کرده.

بقیه مهمون‌ها دارند در مورد اعلامیه جنگ که هنوز ندیدند ولی مطمئنا صادر شده حرف می‌زنند (روسیه قراره به جنگ بناپارت که مشغول فتح اروپاست بره). ناتاشا سر به سر ورا می‌گذاره و می‌گه برگ به‌ش علاقه داره. 

ماریا دمیتریونا می‌رسه و به مادر و دختر روز اسم‌‌شون رو تبریک می‌گه. ناتاشا رو خیلی دوست داره و بهش می‌گه با این‌که می‌دونه بچه تخسی‌ه ولی دوستش داره. بعد داستان پی‌یر و اتقاق خرس و پلیس پیتزبرگ رو تعریف می‌کنه. پی‌یر دقیقا وقت شام می‌رسه. مثل مهمونی‌های قبلی باز هم آداب معاشرت نمی‌دونه و فوری روی اولین صندلی خالی می‌شینه. کونتس سعی می‌کنه باهاش صحبت کنه ولی اون جواب‌های کوتاه می‌ده. کونتس به دوستش آنا میخاییلونا نگاه می‌کنه و اون می‌فهمه بره پیش پی‌یر و با اون حرف بزنه. ولی پی‌یر به اون هم جواب‌های یک کلمه‌ای می‌ده.

کم‌کم می‌رند سر میز شام. آنا میخاییلونا با شین‌شین، نیکولای با ژولی کاراگینا می‌رند. یک سمت میز مردهای مهمون یک سمت دیگه زن‌های مهمان نشستند. ورا کنار برگ نشسته، پی‌یر کنار بوریس. بچه‌های کوچک‌تر کنار هم با معلم‌های سرخونه‌شون نشستند. معلم آلمانی بچه‌ها داره سعی می‌کنه ترتیب غذاها و نوشیدنی‌ها یادش بمونه که موقع نوشتن نامه به خانواده‌اش کامل براشون از مهمونی توضیح بده. سر میز شام بوریس حواسش به ناتاشاست، ناتاشا هم مثل یک دختر بچه عاشق بهش نگاه می‌کنه. از اون طرف نیکولای با ژولی کاراگینا حرف می‌زنه و از سونیا دوره. سونیا ناراحته و سرخ و سفید می‌شه. پی‌یر همین‌طور تند تند دستش به هرچی می‌رسه برمی‌داره و می‌خوره و اصلا آداب معاشرت رو رعایت نمی‌کنه.