کتاب اول، بخش دوم درمورد جنگ بود. بخش سوم دوباره برمیگردیم مسکو.
پرنس وسیلی، آدم خیلی زبر و زرنگیه. معمولا به آدمهای پولدار و بانفوذ نزدیک میشه، بدون برنامهریزی و خیلی طبیعی این کارو میکنه اونقدر که بقیه هم متوجه نمیشن. انگار توی سرش برنامه چیده باشه که این آدم ممکنه بهدردش بخوره و بعدتر وقتی که لازمه از دوستی و رابطهشون سود ببره، ولی ناخودآگاه این کارو میکنه برای همین خیلی دوستیهاش طبیعی جلوه میکنن.
الان هم که پییر پولدار شده، پرنس وسیلی میخواد باهاش نزدیک باشه. اگه پییر با هلن، دختر زیبای پرنس وسیلی، ازدواج کنه خیلی براش خوب میشه. پییر هم این روزها بیشتر وقتش رو با پرنس وسیلی میگذرونه و کمکم متوجه میشه که ادامه این دوستی منوط به ازدواجش با هلنه. از طرف دیگه این روزها همه در حال تملق گویی پییر هستن، حتی کسایی که قبلا ازش خوششون نمیومد الان به خاطر ثروت و مقام پییر تمام مدت در حال تمجید و تعریف ازش هستن. پییر هم که آدم سادهلوحیه این تعریفها رو باور کرده.
پرنس وسیلی زمام تمام کارهای پییر رو دستش گرفته، کارهای مالی و اجتماعی … از طرفی به واسطه رابطههای دیگهای که داره توانسته یک شغل بیدردسر توی دربار برای پییر دست و پا کنه. پرنس وسیلی مدام به پییر یادآوری میکنه که اون با پدرش دوستهای نزدیکی بودن و به خاطر دوستی با پدرشه که الان حواسش به پییر هست و کمکش میکنه. ولی چون نگرانه که خواهرناتنی بزرگ پییر در مورد نقش پرنس وسیلی در مورد وصیتنامه بهش بگه یک کلکی میزنه. از پییر میخواد که از روی خیرخواهی به خواهرش پول بده و پییر هم گوش میکنه. برای اینکه پولی دست خودش هم بمونه به پییر میگه اجاره یکی از املاک پدرش رو هر سال اون میگرفته. در واقع اجارهاش پول زیادیه ولی وانمود میکنه که مبلغ مهمی نیست.
یک روز پییر و صدا میکنه و میگه با کالسکه اون باهم به پترزربوگ برمیگردن. چون وفتش شده که پییر بره دنبال کارها و وظایفش. پترزبورگ به مهمونی آنا پاولونا دعوت میشه. توی مهمونی مردها درمورد جنگ و سیاست حرف میزنن اما آنا پاولونا با زرنگی پییر رو همنشین خاله پیرش و هلن میکنه. چند باری هم به پییر میگه که هلن خیلی زیباست. هلن مثل همیشه لباس قشنگی تنشه. پییر با خودش فکر میکنه هلن قشنگه ولی باهوش نیست. بعدش یادش میاد که از بقیه شنیده هلن و برادرش آناتول بهم خیلی علاقه دارن. همینطور توی سرش که فکر میکنه میبینه هلن کمحرف هست ولی حرفی نزده که دلیل بر باهوش نبودنش باشه. توی سرش همینطور فکرهای جورواجور میکنه حتی در مورد شب عروسیشون هم خیالبافی میکنه. پییر فهمیده که همه ازش انتظار دارن با هلن ازدواج کنه، از یک طرفی میخواد از خونه پرنس وسیلی بره که مجبور نباشه ازدواج کنه، ولی خوب زیبایی هلن باعث میشه ازدواج به نظرش انتخاب درستی باشه.