پییر وارد یک اتاق دیگه میشه و اونجا صدای ویلارسکی رو میشنوه. دوباره ازش سوال میکنه که مطمئنه که میخواد وارد گروه بشه؟ پییر میگه مطمئنه. از اونجا باهم از یکسری اتاق و راهرو رد میشن. توی این مدت گاهی به پییر میگن جوینده، رنجبر یا خواهنده. وارد یک اتاقی میشن که صدای حرفای بقیه رو میشنوه. یکی میخواد پییر از روی یک فرش رد بشه. یک پرگار بهش میدهن که روی سینه چپش بگذاره و سوگند وفاداری رو بگه. بعد از اون شمعها رو خاموش میکنن چون پییر نور صغیر رو خواهد دید. بعد که چشمهاش رو باز میکنه میبینه نوک شمشیر بقیه به سمتشه و یک نفر هم لباسش خونیه. پییر به سمت شمشیرها میره و اون شمشیرها همه عقب میرن. صدا میاد که نور صغیر رو دیدی الان باید روشنایی کامل رو ببینی.
دور میز دوازده نفر نشستن، یکسری از اونها رو قبلا در پیترزبورگ دیده. کشیش ایتالیایی که خونه آناپاولونا دیده هم اونجاست. پییر یک کمی شک میکنه که همه این چیزا برای مسخره کردنش باشه ولی نظرش عوض میشه و ادامه میده. پییر خیلی خوشحاله اونجاست. آحر مراسم صندوق صدقات رو میچرخونن پییر میخواد مبلغ زیادی روی کاغذ بنویسه ولی میترسه که فکر کنن متکبره پس یک مبلغی مشابه بقیه گروه مینویسه. جلسه تموم میشه و پییر برمیگرده خونه. به نظرش خیلی از زندگی و عادتهای گذشتهاش دور شده، انگار سالهاست که تغییر کرده.