کتاب اول، بخش اول، فصل ۲۳

آندری و همسرش، پرنسس کوچک، به خونه پرنس بولکونسکی‌ می‌رسند. آندری با خدمتکار پدرش حرف می‌زنه و از پدرش و خواهرش می‌پرسه. پرنسس کوچک از بزرگی خونه تعجب می‌کنه، به نظرش اون‌جا کاخ‌ه.

آندری می‌دونه که اون ساعت طبق عادت و برنامه همیشگی پدرش چرت می‌زنه. پس به اتاقی می‌رند که مادموازل بوری‌ین و پرنسس ماریا هستند. ماریا مشغول تمرین پیانوه ولی صدای خیلی خوشایندی نداره. ماریا و پرنسس کوچک همدیگرو بغل می‌کنند و از خوشحالی دیدن همدیگه گریه می‌کنند، خیلی عجیبه چون فقط همدیگرو یک‌بار روز عروسی دیدند ولی خیلی بهم علاقه دارند. مادموازل بوری‌ین خودش رو معرفی می‌کنه ولی پرنسس کوچک می‌گه از نامه‌هایی که ماریا براش نوشته می‌شناسدش و می‌دونه دوست خوب ماریاست. ماریا و آندری بهم نگاه می‌کنند، معلومه که خواهر و برادر هم رابطه صمیمی و نزدیکی دارند. ماریا از آندری می‌پرسه درسته که قراره بره جنگ؟ آندری می‌گه آره و این‌که فردا عازم‌ه. ماریا با چشم‌هاش ناراحت و عاشقانه برادرش رو نگاه می‌کنه. پرنسس کوچک هم از رفتن آندری ناراحت و معترض‌ه. آندری از خواهرش می‌پرسه که پدرش هنوز هم مطابق برنامه و روتین همیشگی‌شه؟ ماریا می‌گه آره همه‌چی خواب، پیاده‌روی، ریاضی و هندسه همه‌چی مثل سابق‌ه.

آندری به سمت اتاق پدرش می‌ره. دیگه پرنس بولکونسکی از چرت قبل شام‌ش بیدار شده و سرحال‌ه. یک جمله معروف داره که چرت بعد از شام نقره‌ای‌ه ولی چرت قبل شام طلایی (چرت قبل از شام حتی از چرت بعد از شام هم به‌تره). آندری به پدرش می‌گه زنش حامله است و برای همین قراره وقتی آندری می‌ره جنگ پیش اون‌ها بمونه. پدرش می‌گه خونه براش آماده‌ است و ماریا بهش نشون می‌ده. پرنس بولکونسکی به طعنه و مسخره از پسرش می‌پرسه قراره بره با ناپلئون بجنگه؟ آندری می‌ٔدونه پدرش به علوم نظامی جدید خوش‌بین نیست. اما کم‌کم شروع می‌کنه با هیجان درمورد نقشه‌ها و استراتژی‌ها نظامی روسیه توضیح بده. پدرش هم می‌گه به‌تره حسابی جواب ناپلئون رو بده قبل این‌که اون به روسیه برسه.

نظر بدهید

Your email address will not be published. الزامی fields are marked *