اون سر میز مردها همچنان بلند بلند دارن بحث میکنن. شینشین میگه اصلا ما چرا باید با بناپارت بجنگیم. پدر اتریشیها رو درآورده و بعدش نوبت ماست. کلنل که آلمانیه ولی به شدت وفادار به روسیه با لهجه آلمانی میگه دقیقا به همین دلیل باید بجنگیم. و حرفای امپراطور در مورد حفظ صلح در اروپا و کمک به متحدین رو تکرار میکنه. بعد رو میکنه به نیکولای و ازش میپرسه تو نظرت چیه. نیکولای هم خیلی احساس جدیت میکنه و میگه «روسیه باید فاتح شود یا بمیرد». از یه طرف حرفش خیلی برای اون موقعیت احساسی و جدیه ولی کلنل میگه به به چه مرد جوان شجاعی و دستش رو میکوبه رو میز.
ماریا دمیتریونا از اون ور میگه چه خبرتونه انقدر سر و صدا میکنین. کلنل میگه این پسر میخواد بره به جنگ. ماریا دمیتریونا میگه من ۴ پسرم تو ارتش هستند ولی نگران نیستم. همه چی در دست خداست.
و با این حرف دوباره توجهها به سمت میز که خانمها نشستهان برمیگرده. ناتاشا در حال بگو مگو با برادرش پتیا یهو بلند میشه و میگه خیال کردی نمیپرسم. الان میپرسم. و بلند میگه مامان دسر چی داریم. کنتس یه چشمغرهای بهش میره. ماریا دمیتریونا میگه پودینگ یخی داریم ولی به تو نمیدیم. ناتاشا هم با اعتماد به نفس میگه چه مدلی. اگه آلوه من اصلا دوست ندارم. همه به سر و زبون داشتن ناتاشا میخندن و مجلس دوباره از سنگینی در میاد. دسر هم پودینگ یخی آناناسه.