هر چهقدر هم درساي جالب داشته باشم بازم نميشه که عقب نباشم.
Java که خيلي بچهگونه است. در واقع درس آشنايي با برنامه نويسيه. و براي ما که از Basic تا C که خواستيم ياد بگيريم بازم بايد اصول برنامهنويسي رو بهمون ياد ميدادن ديگه يه ذره حال به هم زنه!!! تا حالا برنامههاي خيلي پيشرفتهاي از جمله جمع زدن رقمهاي يک عدد، تبديل فوت به متر و … نوشتهام. البته همه کلاساش رو ميرم چون درس دادنش جالبه. مدل درس دادنش اينه که صفحه يه اديتور رو باز ميکنه و صورت يه مساله رو ميگه و همون طور حرفاش رو تايپ ميکنه. بعد از بچهها ميپرسه که ايدههاشون رو بگن. تمام ايدههاي خوب و نکاتي که پيش مياد رو مينويسه و همين طور يه برنامه رو کامل ميکنه. ميبينم که واقعا چي ميشه که خلاقيت به وجود مياد. برنامههايي که ما راه حلهاي کلاسيک براش رو فوت آبيم، با امکانات Java کلي متفاوت مينويسه.
Data Mining هم که خيلي خيلي خسته کننده است. اون روز که از کلاس مياومدم بيرون يکي از بچههاي کلاس که همه هم دانشجوي Graduate هستن، به دوستش ميگفت This is the most painful class I’ve ever had!!! هي ميخوام بشينم خودم يه چيزايي بخونم ولي امان از تنبلي.
کلاس تاريخم هم رسيده به بعد از جنگ جهاني اول. نميرسم کتاب و مقالههاش رو بخونم. (طبق همون قاعده که اول گفتم) ولي سر کلاسش خوبه. اين روزا همش از اين حرص ميخورم که چه قدر عربها و اگه بخوام ديني بدونم ما مسلمونها بيعرضه بودهايم. در واقع انگليس خيلي هم طرفدار يهوديها نبوده که اون جا رو دو دستي بهشون داده باشه. برعکس کلي احساسات ضد يهودي توشون زياد بوده. ولي تو مذاکرات به قول استاده، عربها هيچ وقت قوانين بازي رو بلد نبودند. هيچ کس رو نداشتن که بتونه حتي انگليسي حرف بزنه، و بعد مثلا تو يکي از اين مذاکرات نماينده يهوديها استاد دانشگاه Manchester و حسابي وارد به همه اصول Bussiness و سياست بوده.