Author Archives: رویا

ديشب با يکي از دوستام

ديشب با يکي از دوستام بحث اين بود که رده بندي کردن، قانون در اوردن يا تعريف کردن چيزاي دو رو برمون کار درستيه يا نه. مثلا اينکه تعريف کنيم «دوست کيه؟ » يا « خوش‌تيپ‌ بودن به چي بستگي داره؟!» «ايمان چيه؟» و …. من گفتم که بي فايده است چون به هيچ دردي نمي‌خوره انقدر استثناها زياده تو اين دنيا که اصلا اين تعريف‌ها و قانون‌هاي ما به هيچ دردي نمي‌خورن. اون مي گفت که نبايد انتظار پيش‌بيني ازشون داشته باشيم رده‌بندي مفاهيم کمک مي‌کنه بهتر بشناسيشون. اون موقع موافق نبودم ولي وقتي داشتم مي‌خوابيدم يادم به اين افتاد که آره تعريف کردن به درد مي‌خوره. خودم ديده‌ام بارها فايده‌اش رو به همون اندازه البته که ضررش رو. وقتي يه مفهومي رو براي خودمون تعريف کنيم خيلي کمک مي‌کنه که خودمون رو گول نزنيم. چه جوري شرح بدم اينو بدون اينکه مصداقاش رو بگم؟ خيلي سخته. اصلا شايد از يه طرف همون فايده‌اي رو داره که يه بار گفتم دفترچه خاطرات داره. اين که تعريفي که چند وقت قبل از يه مفهوم کردي خيلي راحت‌تر يادت مياره احساسي رو که اون موقع داشتي و باعث مي‌شه کمتر توجيه کني. و از يه طرف ديگه هم وقتي داري اشتراک همه چيزهايي که يه احساس مشترک بهشون داشتي رو در مياري بعضي وقتا متوجه بي‌ارزش بودن دليل اون احساس‌ها مي‌شي.

نه انگار مشکل اساسي‌تر از

نه انگار مشکل اساسي‌تر از اين حرفاست. اصلا هيچ تغييري تو template رو قبول نمي‌کنه. دو تا لينک شريفي‌هاي ديگه هم اضافه کردم ولي نميان. کسي بلد نيست بگه چرا؟

هنوز ادامه شب‌‌هاي ادبيات مونده

هنوز ادامه شب‌‌هاي ادبيات مونده
شب ششم : شب کمال
موضوع : گلستان سعدي
موسيقي : کيوان ساکت و ژاله صادقيان
سخنران : کاوس حسن لي
ژاله صادقيان گوينده راديو و تلويزيون بوده و هست. صداش خيلي قشتگ بود. کيوان ساکت سه تار مي‌زد و اون هم از غزليات سعدي شعر مي‌خوند. اين قسمت لول بود بعد از سخنراني هم باز برنامه اجرا کردند و اين دفعه از گلستان خوند.
يکي از غزل‌هايي که خوند اين بود :
جزاي آنکه نگفتيم شکر روز وصال
شب فراق نختيم لاجرم ز خيال
بدار يک نفس اي ساربان زمام جمال
که ديده سير نمي‌گردد از نظر به جمال
جماعتي که نظر را حرام مي‌گويند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال
….
دکتر حسن لي که در واقع مسوول بخش علمي اين برنامه هم بود خيلي خوب سخنراني کرد به نظرم معلم خيلي خيلي خوبي باشه. حسابي تقسيم بندي شده و مرتب و در عين حال هم جذاب حرف مي‌زد.
تئاترش هم خيلي بهتر بود از قبلي‌ها. يکي از کسايي که توش بازي مي‌کرد ظاهرا از پيشکسوت‌هاي تئاتر شيراز بود.
…………………………………………
شب هفتم : شب عبرت
موضوع : عبيد زاکاني
موسيقي : کيوان ساکت و بهنام ابوالقاسم
سخنران :‌سيما وزيرنيا
اين شب ديگه شب آخر بود. اول از همه دکتر همافر که دبير جشنواره بود حرف زد و گفت که يه طرحي در شيراز هفته اول ربيع الاول اجرا مي‌شه که يه گروهي مي‌رن در خونه‌هاي مردم و به کساني که تو خونه کليات سعدي داشته باشند جايزه مي‌دند!
بعد هم گفت که سخنران جلسه صبح ساعت ۷:۳۰ پرواز داشته از تهران که کنسل شده پروازش و خلاصه تا ساعت ۷:۳۰ شب مثل اينکه بليط گيرش اومده و اميدوار بود که برسه به جلسه. ولي خب چون احتمالا به موقع نمي‌رسيد وقت بيشتري به کيوان ساکت دادند.
اولش کيوان ساکت راجع به طنز حرف زد. اين که در طنز هميشه به کسي يا چيزي ضرر مي‌رسه مثلا يکي مي‌خوره زمين و ديگران مي‌خندند يا به منطق ضرر مي‌خوره. گفت که در موسيقي هم طنز داريم و يکي از نمونه‌هاش اينه که جايي که همه انظار شنيدن چيزي رو دارن چيز ديگه‌اي رو بشنون. و خودش يه نمونه اجرا کرد. يه قطعه مشهور موتزارت رو زد و يهو با همون ريتم تبديل شد به يه آهنگ باباکرمي! بعدش هم آهنگ‌هاي مختلف از کشوراهاي مخالف رو با تار و پيانو اجرا کردن که مخصوصا اون آهنگ رقص زنبور(؟) همون که اول هاچ مي‌ذاشت رو مردم خيلي خوششون اومد و دوبار اجرا کرد.
بعد دکتر حسن لي چون هنوز خانم وزيرنيا نيومده بود خودش سخنراني کرد و با اين بيت شروع کرد که
گاهي بساط عيش خودش جور مي‌شود
گاهي به هر مقدمه ناجور مي‌شود
بتقريبا آخرهاي حرفش يود که خانم وزير نيا هم رسيد و اون هم باز راجع به عبيد حرف زد.
باز هم ما براي تئاتر نمونديم چون ديگه خيلي دير شده بود.