شب چهارم : شب عرفان

شب چهارم : شب عرفان
موضوع : اسراالتوحيد
موسيقي : گروه موسيقي عرفاني حه‌يران
سخنران : يوسف نيري
ما به موسيقي‌اش نرسيديم.
دکتر نيري استاد دانشگاه شيرازه. و در ضمن در مناسبت‌ها تو خانقاه احمدي هم حرف مي‌زنه و خيلي مريد داره و طرف‌دارشن. تو اين سخنرانيش با تعريف عرفان و عشق از قول آدم‌هاي مختلف شروع کرد. گفت بهترين تعريف عشق اينه که ميل جميل است به درک جمال خود. بعد از ابوسعيد تعريف کرد. و بعد گفت خب حالا شايد عده‌اي بپرسن که بعد از ۱۰۰۰ سال از زمان ابوسعيد و در زماني که تک تک جزئيات زندگي ما با اون زمان فرق کرده دونستن راجع به عرفان و ابوسعيد چه فايده‌اي داره. گفت که در واقع زمان ابوسعيد بسيار به زمان ما شباهت داشته از اين نظر که اون موقع بسيار زياد آشفتگي فکري و فرهنگي وجود داشته. انقدر آدم‌هاي زيادي در مورد برتري مذهب خودشون کتاب نوشته بودند که مردم سر درگم شده بودند و از طرفي هم وجود مغول‌ها و عرب‌ها باعث تغيير فرهنگ مردم شده بوده. ولي تو اين سردرگمي کسي مثل ابوسعيد موسيقي و هنر رو به عنوان ذات دين به مردم معرفي مي‌کنه. و مي‌گه بايد ظواهر رو کنار گذاشت و به اصل دين توجه کرد. گفت خب اين حرفاييه که در دوره ما هم دکتر شريعتي و ديگران مطرح کردند (اسم دکتر سروش رو نيورد ولي گفت همون قبض و بسط تئوريک شريعت)
تئاترش رو هم ديديم خوب نيست پاشديم!
……………………………………………..
شب پنجم : شب خيال
موضوع : سمک عيار
موسيقي : علي اکبر شکارچي و آثاره شکارچي
سخنران : معصومه معدن کن
موسيقي اين شب کمانچه بود و تنبک. اين آقاي شکارچي خودش اهل لرستان بود و آهنگ‌هايي هم که اجرا کرد اکثرا مال اون منطقه بود. نمي‌دونم شايد به خاطر اين که من خيلي از کمتنچه خوشم نمي‌ياد حوصله‌ام سر رفته بود ولي احساس مي‌کردم خيلي‌هاي ديگه هم حوصله‌شون سر رفته بود ولي يه آهنگ از آهنگ‌هاي عروسي اجرا کرد که باهاش هم خوند و اون خيلي خوب بود و کلي مردم هم تشويقش کردن.
من خودم اصلا راجع به سمک نمي‌دونستم. اين قصه قديمي‌ترين رمان فارسيه. الان به صورت يه کتاب ۵ جلدي (هر جلد حدود ۷۰۰-۸۰۰ صفحه) بازنويسي شده که هنوز هم ناقصه و آخر قصه معلوم نيست. فصه با زندگي مرزبان شاه که پادشاه عادلي در حلب بوده شروع مي‌شه. اول فرزند نداشته ولي بعد از ماجراهايي صاحب فرزندي به نام خورسيدشاه مي‌شه. اين خورشيد شاه عاشق مه‌پاره دختر فغفور چين مي‌شه و با لشکري راهي چين مي‌شه تا اون دختر رو از چنگ شروان جادو در‌آره و اون جا با سمک آشنا مي‌ه و در واقه داستان تازه اينجا شروع مي‌شه!
تئاترش رو نشستيم. خيلي مسخره بازي کرده بودن ولي خب من چون اصلا نشنيده بودم از سمک به خاطر قصه‌اش نشستيم.
………………………………………….