۱۸ ماهگی

پسرک ما هم دیروز یک سال و نیمه شد. دیروز تولد دکتر سوس (نویسنده آمریکایی معروف کتاب بچه‌ها) بود و چون تو همین شهر ما زندگی می‌کرده  براش هرسال تولد می‌گیرن. ما هم رفتیم دانشگاه که تو این تولد شرکت کنیم البته خیلی بی‌مزه بود! فقط یه عالم کیک فنجونی گذاشته بودند که برداری بخوری و یه گروهی هم موسقی می‌زد که بد نبود ولی هیچی نمی‌خوندن که یه هیجانی داشته باشه حداقل. ولی خلاصه یک سال و نیمه‌گی پسر ما در دانشکده باباش و تولد دکتر سوس سپری شد.

و اما پیشرفت‌هاش:

غذا خیلی راحت نمی‌خوره ولی خب بد هم نیست. همچنان نون و پنیر غذای مورد علاقه‌شه. کیک هم دوست داره و کوکو رو اگه بهش بگم کیک باورش می‌شه و خوب می‌خوره. عصرا براش میوه می‌گذارم و اسماشون رو یکی یکی بهش می‌گم. اگه تکراری باشه همیشه اول خیار رو برمی‌داره. ولی بعضی وقتا از اسم یه چیز جدید خوشش میاد مثلا کیوی، یا طالبی. و بعد همین‌طور که هی می‌گه طالبی، طالبی همه رو می‌خوره.

خوابش واقعا خیلی بهتر از قبل شده. هنوز پیش میاد که سخت بخوابه یا اینکه یهو بیدار بشه وسط شب و به راحتی نخوابه ولی اکثر شبا خوب می‌خوابه. البته صبح خیلی زود (۶:۰۰-۶:۳۰) پامی‌شه و شیر می‌خوره.

خیلی چیزای بامزه‌ای می‌گه، مثلا تازگی بعد از یه مدتی که به بغل می‌گفت بغبش، حالا می‌گه بغف. بعد علیرضا یکی دو باری بهش گفته بود بغل،لللللل. (که یعنی آخرش بگو ل) بعد یکی دو شب پیش دیگه حوصله‌اش از غذا خوردن و تو صندلی نشستن سر رفته بود، هی می‌گفت بغف، بغف. بعد دید نه جواب نمی‌ده با جدیت تمام می‌گه بغل.لِ لِ لِ. همین آلبوم عکسی که چاپ کردم تازگی رو بهش نشون می‌دادم و یه جا بهش مامان و بابای خودم رو نشون می‌دم و می‌گم بابا بزرگ ، مامان بزرگ. برمی‌گرده می‌گه مامان کوچیک.

کتاب خوندن سرگرمی مورد علاقه‌شه. بعد از یه مدتی که از سرسره می‌ترسید حالا دیگه به سرسره هم خیلی علاقه‌مند شده. کلی هم تو پارک شن بازی می‌کنه. نقاشی هم خیلی دوست داره و دیگه اسمش رو هم درست می‌گه نقاشی. البته ۱۰ درصدش رو خودش می‌کشه ۹۰ درصدش اصرار که ما یه چیزی براش بکشیم. هنوز به جز خط خطی چیزی نمی‌کشه ولی تازگی دقت کرده‌ام که وقتی بهش می‌گم دایره بکش، دستش رو می‌چرخونه که دایره بشه یا اینکه وقتی چشم چشم می‌خواد بکشه اولش مداد شمعی‌اش رو دو بار فشار می‌ده که دو تا نقطه بکشه.

نبودن ما رو دیگه خیلی می‌فهمه. معمولا دو سه باری در روز می‌گه بابا کوشش؟ یا اینکه می‌ره دم در اتاق ما و می‌گه عیرضا (علیرضا). من همچنان همون مامانی سابق هستم.

 

 

2 thoughts on “۱۸ ماهگی

Comments are closed.