روز شنبه مرکز مطالعات بینالمللی دانشگاه یه کارگاه یک روزه داشت در مورد ایران. عنوانش بود ایران:گذشته و حال (IRAN: PAST AND PRESENT ). البته همین الان بعد از سه روز فهمیدم که زیرعنوانی هم داشته که سمیناری برای مربیان. یعنی بیشتر یه اطلاعات خیلی عمومی قرار بود بده.
برنامه هم این بود:
۱- عباس امانت که سخنرانیش مروری بود بر تاریخ ایران از هخامنشیان تا زمان حال (From Persia to Iran: Making of a Modern Nation)
۲- محمود منشیپوری که از شکست اصلاحات شروع کرد تا اینکه احمدینژاد کی هست و چرا رای اورده و بعد هم قسمت زیادی در مورد اینکه چرا حمله به ایران اشتباهه. ( Iran Under Ahmadinejad)
۳- فرشته کوثر که در مورد لغت فرنگ و غرب در نظر ایرانیها حرف زد، البته خب چون رشته خودش فارسی و ادبیاته اینو توی متنها و داستانها نشون داد. ( What Do We Talk about When We Talk about the West?)
۴- مازیار لطفعلیان که در مورد سینما در ایران حرف زد البته بیشتر در مورد جنگ بود و تیکههایی از فیلمهای نامزد، لاکپشتها پرواز میکنند و باشو نشون داد که به نظرم اونقدر نمایندههای جالبی نبودن، یعنی نه اینکه تک تک بد بودن ولی مثلا هیچ کدوم واقعا فیلم جنگی نبود، مثلا از حاتمیکیا نبود. ( Revolution and Cinema in Iran)
Author Archives: رویا
طالبان در دانشگاه؟
از وقتی نیویورک تایمز راجع به رحمتااله هاشی نوشت، (لینک از ژرف)یه جنجالی تو دانشگاه به پا شده. هر روز تو روزنامه دانشگاه (Yale Daily News) یه مقالهای راجع بهش هست. امروز که یه چند تا کار دور و بر دانشگاه داشتم، دیدم تو یکی از خیابونهای نزدیک دانشگاه از یه خبرگزاری وایسادن و از دانشجوها راجع میپرسن که نظرشون چیه. تو روزنامه که کسایی که مقاله مینویسن به شدن مخالفشن و یه دانشگاه فشار میارن که بهش پذیرش نده. (تا حالا بدون مدرک درس میخونده و امسال داره برای تحصیلات با مدرک اقدام میکنه) یه سری هم از فارغالتحصیلان هم یه برنامهای (campaign) راه انداختن که برای رییس دانشگاه ناخنهای قرمز مصنوعی(اشاره به این که ظاهرا طالبان ناخنهای لاک زده زنهای افغانیرو میکشیدند) بفرستند و اعتراض کنن و کمکهاشون به دانشگاه رو قطع کنند.
تلفنهای تجاری
چند وقت که تمام روز رو خونه بودم از دست این تبلیغها که هی زنگ میزنند عاصی شده بودم.
یادم افتاد که یه موقع با بچهها حرف لیست «زنگ نزنید» (Do Not Call) شده بود. رفتم تو گوگل گشتم، دیدم آره یه تو این سایت میتونی شماره خونهات رو بدی و میذارنت تو این لیست و دیگه به جز خیریهها و نظرسنجیها، تلفنهای تجاری بهت نمیشه.
شماره رو وارد کردم، تا یک ماه طول میکشه تا اثر کنه. ولی تا ۵ سال اعتبار داره. میخواستم یک ماه بگذره ببینم واقعا کار میکنه یا نه، بعد بنویسم و دیدم آره. الان حسابی خوب شده و دیگه از این تلفنهای اعصاب خورد کن نداریم.
برای کانادا هم ظاهرا مشابهش هست، ولی به نظر میاد از طرف دولت نباشه.
اینجا هم راجع به این مساله تو هر دو کشور توضیح داده.
مهمون
سال نو
سال نو هم رسید. سومین عیدی که ما ایران نیستیم.
سال اول که یه هفتسین قراضه چیدم. اون موقع خودم هم قراضه بودم و به هیچی وارد نبودم که چی رو از کجا بخرم و اینا.
سال دوم اصلا حسش نبود، سبزهمون کچل شد و سنجدمون رو کرم خورد! و کلا بیخیال هفتسین شدیم.
اما امسال خیلی تو حال و هواش بودم. یه خونهتکونی حسابی کردیم. واسه سبزه هم گندم سبز کردیم هم عدس که هرکدوم بهتر شد استفاده کنیم. روبان خریدیم، تخممرغ رنگ کردیم و حتی شیرینی ایرانی درست کردم که البته به جز یه ته مزهای شباهتی به شیرینی ایران پیدا نکرد.
حتی ماهی هم خریدیم و همه توصیههای آقای فروشنده رو گوش کردیم و براش تنگ خیلی گنده خریدیم، سنگ ریزه برای کف تنگ خریدیم، غذای مخصوص خریدیم ولی بیچاره یه روزه مرد! و با اینکه گارانتی ۱۵ روزه داشت بیخیال کشتن یکی دیگه شدیم و هفت سین بی ماهی قرمز چیدیم.
اینم هفتسین امسال ما.
سال گذشته برای من سال خیلی بیخاصیتی بود. نه خوب نه بد. هیچ کاری نکردم، و همین که عمرم رو تلف کردم خودش بدترین اتفاقه. ولی بالاخره به زندگی اینجا عادت کردم و تازه معنی زندگی آرامشبخش رو میفهمم.
همه اینا بیشتر از همه به خاطر دیدن مامان و بابا بود. با اینکه دیگه امسال ۱۰ سال میشه که جدا ازشون زندگی کردم و از اولش هم آدم وابسته به خانوادهای نبودم ولی انگار اون کسایی که به زندگی اوردنت تا ابد باز هم بهت زندگی تزریق میکنن.
بزرگترین آرزوی امسالم هم اینه که بتونم بفهمم میخوام چیکار کنم تا قدر زندگیای که بهم داده شده رو دونسته باشم.