Author Archives: رویا

Harry Potter

فردا (در واقع امشب ساعت ۱۲:۰۱) جلد ششم کتاب Harry Potter فروشش شروع می‌شه.
کلی‌ها از خیلی وقت پیش شروع کردن به دوباره خوندن جلد‌های قبلی. من قبلا فقط جلد‌های ۱ و ۲ رو خونده بودم. چند وقت قبل از یه نفر که کتاب‌هاش رو می‌فروخت ۴ جلد اولش رو خریدیم. تعریف هم کردم که برای تولدم بچه‌ها جلد ۵ رو خریده بودند و جلد ۶ رو برام رزرو کردن.
منم تازه چند وفت پیش خواستم شروع کنم از اول بخونم همه‌ش رو. ولی دیدم باید روزی ۳۰۰ صفحه بخونم تا برسم. چون قبلا ۱ و ۲ رو خونده بودم و تازه هم فیلمش رو دیده بودم از ۳ شروع کردم ولی خیلی خیلی کند خوندم. و تازه اول‌های جلد ۴ام.
تو نیویورک‌تایمز امروز یه مقاله بود از بچه‌هایی که این روزها برای باز پنجم و ششم و بعضی‌ها حتی بیستم! دارن جلد‌های قبلی رو می‌خونن.
آوردن کتاب به امریکا هم خیلی بامزه‌ است. بعد از اینکه J.K.Rowling یه نسخه رو امضا کرده اونو گذاشتن تو یه چمدان شیشه‌ای


و بعد توی یک چمدون

و بعد با کشتی Queen Mary اونو به دفتر انتشارات Scholastic اوردن تا امشب ساعت ۱۲:۰۱ که فروشش با مراسمی شروع می‌شه.
فیلم این جریان رو می‌تونین اینجا ببینین.
ساعت ۷:۲۰ بعدازظهر به وقت ما (می‌شه ۳:۵۰ صبح ایران) اینجا می‌تونین خود نویسنده رو که از رو کتاب می‌خونه ببینین.

Continue reading

جرم

وقتی دیر به دیر می‌نویسم کم کم عادت نوشتن از سرم می‌افته. یادمه روزهای اولی که شروع کرده بودم انقدر سوژه داشتم واسه نوشتن که یادداشت می‌کردم که یادم نره.
این روزا هم تقریبا ۹۰ درصد اطلاعات و اخباری که به دست میارم از همین وب‌لاگ‌ها به دست میاد و نمی‌نویسمشون می‌گم خب لابد همه خوندن.
زندگی هم مخصوصا حالا که تابستونه یکنواخته حسابی.
ولی خب حالا امروز گفتم یه چیزی که شاید دیده باشین قبلا بنویسم.
اینجا تو اخبار تلوزیون محلی نصف اخبار راجع به قتل و آدم‌ربایی و ایناست. حالا یکی از همین اتفاق‌ها که تو Idaho افتاده بود هم هرروز و هر روز تو اخبار تکرار می‌شد. جریان این بود که یه از یه خانواده یه مادر و دوست مادره و پسر بزرگش توی خونه کشته شده بودن و دختر ۸ ساله و پسر ۹ ساله خانواده هم گم شده بودن. بعد از یه مدتی دختره رو با رباینده‌اش گرفتن که به احتمال زیاد بقیه اعضای خانواده رو هم خودش کشته. حالا این متهم قبل از اون بیست سال رو برای آزار جنسی تو زندان بوده و چند وقت قبل هم باز به همین اتهام دستگیر شده بوده ولی با وثیقه آزاد بوده.
تا اینجا یه اتفاق وحشتناک و دردناک ولی خب شاید معمولیه. البته یه مساله‌ای که خیلی این باعث شد بحثش دوباره شروع بشه این بود که با کسایی که سابقه جرائم جنسی دارن باید چه برخوردی بشه. البته الانش هم خیلی قوانین سختی براشون وجود داره و خیلی ایالت‌ها می‌تونی آدرس همه کسایی که همچین سابقه‌‌ای دارن رو ببینی تا مثلا حواست به بچه‌هات باشه. ولی خب این مساله همیشه هست که آیا حتی اگه بدونیم ۹۵ درصد کسایی که یه بار چنین جرمی رو مرتکب می‌شن باز هم اونو تکرار می‌کنن باید همه‌شون رو تا آخر عمرشون تو زندان نگه داریم و یا زندگی یه آدم عادی رو ازشون بگیریم یا اینکه باید به اون ۵ درصد بقیه یه شانسی برای جبران داد.
حالا یه نکته جالب‌تر راجع به این قضیه خاص این که این طرف وب‌لاگ می‌نوشته. وب‌لاگش رو اینجا می‌تونین بخونین. من که متن‌هاش رو خوندم اصلا باورم نشد اینا حرفای آدمی باشه که بتونه همچین جنایاتی رو بکنه. آخرین مطلبش مال سه روز قبل از این آدم‌ربایی‌هاست و ظاهرا حسابی خودش در مبارزه بین وجدانش و وسوسه‌هاش گیر کرده بوده. تو مطلب‌های اولش هم یه مطالبی در مورد این نوشته که تا آخر عمرش این برچسب «آزار دهنده جنسی» بهش خورده و همیشه تا اتفاقی بیفته میان سراغش و دیگه هیچ وقت نمی‌تونه آدم عادی باشه پس چرا باید سعی بکنه.

Continue reading

آتش بازی

چهارم جولای امسال رفتیم آتش‌بازی تماشا کردیم برای اولین بار. تو شهر ما مراسم آتش بازی دم ساحل برگزار می‌شه و یه کم از خود شهر دوره. امسال که ماشین داشتیم رفتیم. کلی شلوغ بود. از یه عالم قبلش دیدیم ملت صندلی گذاشتم نشستن. گفتیم لابد از اینجا نشستن دیگه دم ساحل اصلا جا نیست. خلاصه رفتیم تو پارکینگ Ikea که همون نزدیکی بود پارک کردیم و رفتیم دیدیم نه بابا کلی جا هست. نشستیم و منتظر تا هوا تاریک شد. خیلی باحال بود تا حالا انقدر از نزدیک آتش‌بازی ندیده بودم. ولی متاسفانه دوربینمون فیلم نمی‌گیره. عکس کلی گرفتیم . یکی دو تاش رو می‌ذارم.



گریه و خنده

دیروز هم باید خوشحال می‌بودم هم ناراحت. آخه آدم عروسی دو تا از بهترین دوستاش رو نباشه و همون روز هم یه دوست دیگه‌اش برای تابستون بره باید گریه کنه یا نه‌:(
ندا و فرزان می‌دونم که با هم خیلی خیلی خوشبخت می‌شین و واقعا آرزو می‌کنم که به همه آرزوهاتون برسین و زندگیتون خیلی خیلی شاد باشه. و انشاالله زودی هم دیگه رو ببینیم و به من هم شام عروسی بدین!


دیروز روجا هم رفت ایران و بعدش هم از شهر ما می‌رن.یکی از شانس‌های بزرگی که من اوردم این بود که اینجا اومدم تنها نبودم و از همون شب اول که خونه حسین و روجا با همه بچه‌ها جمع شدیم و تو همه این دوسال اصلا احساس تنهایی نکردم.

آداپتور

خب حالا نوبت ماجرای این لپ‌تاپ بیچاره‌امه.
گفته بودم که آداپتورش خراب شده بود. با یک کمی این طرف اون‌طرف کردن درست می‌شد و ما هم به فکر عوض کردنش نیافتادیم. تا اینکه یهو دیگه از کار افتاد. ما هم نفهمیده بودیم و باتری کاملا تموم شده بود و کامپیوتر خاموش شده بود.
انقدر اعصابم خورد بود که همون روز تو ebay یه آداپتور خریدم. قیمتش ۲۰ دلار بود. دیدم خوبه دیگه. ولی لامصب پول shippingش ۱۶ دلار بود‌:(
خلاصه تا پول من به اون برسه و اون آداپتور رو پست کنه بدون کامپیوتر بودم. البته کامپیوتر apple بودش ولی هیچی کامپیوتر خود آدم نمی‌شه. آداپتور بالاخره رسید. فوری امتحانش کردم که دیدم ای وای بازم باتری شارژ نمی‌شه. دیگه داشتم زهره ترک می‌شدم که لابد مشکل از خود لپ‌تاپه.
تازه رفتم رو اینترنت گشتم دیدم وای آره بعضی‌ها نوشتن که همین مشکل رو داشتن و ایراد از mother board بوده :(
بعد از یه روز گریه زاری! گفتم بذار یه کسی رو پیدا کنم که لپ‌تاپ شبیه من داشته باشه، هم آداپتورش رو امتحان کنم هم باتری‌اش رو. شاید بهتر بفهمم باید چیکار کنم.
mail زدم به mailing list که مال دانشگاهه که آره من این مشکل رو دارم. یکی جواب داد که من همین مشکل رو داشتم و خود دانشگاه یه خدمات تعمیر کامپیوتر ارائه می‌ده و اگه کامپیوترت هنوز تحت گارانتی باشه مجانی برات درستش می‌کنن. ما که تا حالا همچین چیزی رو نشنیده بودیم رو سایت yale گشتیم ببینیم همچین چیزی کجاست که به عقلمون رسید که حالا بریم یه سوالی هم از مسوول کامپیوتر دانشکده بکنیم. ولی از شانس ما کامپیوتر خود طرف Dell بود و آداپتورش به ما می‌خورد. امتحان کردیم دیدیم به کار می‌کنه. خلاصه گفت برای یک ماه می‌تونه به ما قرض بده تا اونو پس بدیم یا یکی دیگه بخریم.
خلاصه اینکه باید از اول با یه کامپیوتر شبیه چک می‌کردیم.
برای یه سری خدمات، مخصوصا چیزی که احتمالا خیلی دیگه از دانشجوها درگیرش هستند بهتره اول می‌گشتیم ببینیم دانشگاه چه امکاناتی داره.
با آدم بدشانسی که من هستم از رو ebay نباید چیزی بخرم که احتمال خراب بودن داره.