Author Archives: رویا

نیویورک‌گردی

سه‌شنبه رفتيم نيويورک*. گفتيم يه ذره حال و هواي سال نويي ببينيم. از همون اولش توي مترو شلوغ بود مثل چي. با اينکه offpeak بود، همون ایستگاه اول قطار پر شد. و بقیه ایستگاه‌ها تو بلندگو می‌گفت صبر کنید برای قطار بعدی.
این بار فقط fifth av رو رفتیم پایین و از broadway رفتیم بالا. تزئین مغازه‌ها خیلی باحال بود. یه جا تو ويترينش با عروسک‌هايي که حرکت مي‌کردند تاريخچه پست در امريکا رو درست کرده‌ بود. البته ما نفهميديم اون فروشگاه چه ربطي به پست داشت. خیلی بامزه درست کرده بودند، مردم هم صف کشیده بودند و نگاه می‌کردند، به همین خاطر نشد عکس‌های خوبی بگیریم.



آهان یه جای جالب دیگه هم که دیدیم یه مغازه اسباب‌بازی فروشی بود. پارسال بهمون گفته بودند که جای جالبیه ولی وقتی ما رفتیم بسته بود و نوشته بودند تا سال دیگه باز نمی‌شه! خلاصه مثل اینکه دوباره باز شده بود. یه صف ۱۵۰-۲۰۰ نفری جلوش بسته بودند تا تازه برن تو. ما هم وایسادیم. ولی عجب عروسک‌هایی داشت. عروسک‌های شبیه حیوون‌های مختلف رو بزرگ درست کرده بودند. ملت هم همه دوربین به دست عکس می‌گرفتن. نمی‌دونم واقعا چند درصد مردم خرید می‌کردند.
مثلا این گربه‌ رو ببینین.

البته اگه کسی خواست واسه من کادو بخره یکی از این دو تا رو بخره!!!


ما هم کلی عکس گرفتیم. البته انقدر شلوغ بود که تو عکس‌ها پر آدمه ولی خب سایتش خودش عکس‌هاش خیلی خوبه. علاوه بر عروسک‌هاش کلی اسباب‌بازی‌های جالب دیگه هم داشت. ماشین‌های عین ماشین واقعی یه مقدار کوچیک‌تر که می‌شد باهاش رانندگی کرد، کلکسیون ماشین‌های کنترلی و کلی چیزهای دیگه. یه قسمت هم بود که می‌تونستی از بین صورت‌های مختلف، موهای مختلف و لباس‌های مختلف انتخاب کنی و یه عروسک واسه خودت درست کنی. حتما برین سایتش رو نگاه کنید و البته قیمت‌هاش رو هم حتما نگاه کنین، تا بفهمین که چرا ملت فقط عکس می‌گرفتن!
بعد هم گفتیم بریم Rockefeller Center درخت کریسمش رو ببینیم ولی انقدر شلوغ بود که از سر خیابونش ملت وایساده بودن و ما هم افتادیم تو جمعیت. دیگه نه می‌تونستیم بریم جلو نه عقب. با یه فلاکتی رسیدیم (هل داده شدیم!) جلو و فرار کردیم.
* توضیح: دوستان نیویورکی ببخشید که خبر ندادیم. بیشتر به این قصد اومدیم که تو خیابون‌ها بگردیم و شاید هم یه چیزایی بخریم. البته فهمیدیم که در مورد خرید باید قدر همین ده‌کوره خودمون رو بدونیم با اون tax ده درصدیتون!

کارت wireless

امروز بالاخره اين کارت wireless رسيد. کارتي که خريدم اينه:



يه CD داشت که بايد اونو نصب مي‌کردم بعد قرار بود وقتي کارت رو مي‌ذارم سرجاش کار کنه که نمي‌کرد. خوشبختانه خود سايت linksys يه امکاني داره به اسم Easy Connect که خودش کامپیوترت رو چک می‌کنه و می‌گه که اشکال چیه. به من گفت که driverها خوب نصب نشدن:( و خودش download کرد و درست شد. نمی‌دونم چرا خود CD نتونسته بود درست نصب کنه.
البته هنوز یه مشکل باقیه. برای اینکه از wireless دانشگاه استفاده کنیم باید register کنیم که اونم نمی‌دونم چرا کار نمی‌کنه:(

starbucks

بعد مدت‌ها اومدیم starbucks. تابستون زیاد می‌اومدیم. من خیلی خوشم میاد تو همچین محیط هایی بشینم. آدم‌های مختلف میان و میرن ولی در عین حال شلوغ نیست. یه آهنگ ملایم پخش می‌شه. خیلی‌ها نشستن دارن درس می‌خونن. هر چقدر هم دلت بخواد می‌تونی بشینی. ولی یه مدت تنبل شده بودیم و نمیومدیم. امروز بالاخره اومدیم کلی همه چی تغییر کرده. چند تا قفسه رو برداشتن و به جاش صندلی گذاشتن و محیطش خیلی بزرگ‌تر به نظر میاد. همه چی هم قرمز شده به خاطر کریسمس، لیوان‌ها، بسته‌های قهوه، لامپ‌ها.


ملت با کیسه‌های خرید میان تو و یه قهوه می‌خرن و یه خورده می‌شینن، گرمشون که شد می‌رن دوباره سراغ خرید. البته این شهر ما همچین به شهر نبرده و همچین مغازه نداره به جز یه چهار پنج تا مغازه‌ چیزهای خیلی فانتزی که اتفاقا همین دور و برهاست.

عذر تاخیر

خب بعد یک دوره طولانی خواب زمستانی دوباره اومدم بنویسم.
خب اول دلایل اینکه ننوشتم. واضحه که مهم‌ترین دلیلش تنبلی بود.
ولی به غیر از اون کلی تو این مدت مریض شدیم. اولش که علیرضا مریض شد، طبق معمول تنبلی کرد و نرفت دکتر. یه هفته از مریضیش که گذشت تب‌های خیلی شدید می‌کرد. دیگه کلی ترسیدیم و رفتیم دکتر. گفت که ذات‌الریه‌ است و یه آنتی‌بیوتیک خیلی قوی بهش داد.
دیگه بعد از خوردن آنتی‌بیوتیک خوب شد. یه هفته بعدش من مریض شدم. صدام گرفته بود ولی ظاهرا تب نداشتم (دماسنج البته نداشتیم!) گفتم من زود برم دکتر. دکتره گلوم و صدای نفس کشیدنم و اینا رو چک کرد گفت یه خبر خوب و یه خبر بد. خبر خوب اینکه ذات‌الریه نداری. خبر بد هم اینکه گلوت چرک هم نکرده. بد از این نظر که هیچ دوایی بهت نمی‌دم و برو استراحت کن. ما هم رفتیم خونه که استراحت کنیم. سه چهار روز گذشت ولی خوب که نشدم هیچ بدتر هم شدم. دوباره رفتم دکتر این دفعه دیگه انقدر تبم بالا بود که دستگاه یارو بوقش دراومد! خلاصه گفت که آره تو هم ذات‌الریه گرفتی و بهم از همون آنتی‌بیوتیک‌ها داد. خیلی حرصم می‌گیره از دکترای اینجا. حالا نمی‌گم مثل ایران فوری آنتی‌بیوتیک بدن ولی آخه مگه می‌شه سرماخوردگی معمولی دو روزه تبدیل شه به ذات‌الریه؟
خلاصه حدود ۲ هفته خیلی بد مریض بودم. بعدش هم از همه درسام عقب افتاده بودم و آخرین تمرینم رو تحویل نداده بودم. امتحان هم داشتم.
پریروز امتحان رو دادم و گند زدم. خیلی اعصابم خورد شد که بعد این همه خوندن باید انقدر بد بشم. امیدوارم همه بد شده باشن! ولی از ملت خرخون چینی کلاس بعیده.
دو سه روز پیش سومین سالگرد وب‌لاگم بود. خواستم خودم رو تحویل بگیرم و یه تغییر تحولاتی بدم و اینا. رفتم نگاه کردم دیدم تو ۳* ۳۶۵ روز فقط ۴۷۳ تا مطلب نوشتم!! دیدم خودم رو تحویل بگیرم به عنوان یک وب‌لاگ‌نویس سه ساله فقط خودم رو ضایع کردم!!
البته داداشم که می‌گه مگه بچه که سه سالش می‌شه می‌پرسن چند تا نقاشی کشیده، تولدش رو جشن می‌گیرن دیگه!
یکی از دلایل کم وب‌لاگ نوشتنم هم این کامپیوتره. وقتی این کامپیوتر رو خریدیم می‌شه گفت اشتباه کردم (آخه تازه اومده بودم و اهمیت شبکه wireless رو نمی‌فهمیدم) و کارت wireless نگرفتم. ولی خب حالا اینجا تقریبا تمام دانشگاه و بعضی از کافی‌شاپ‌ها اینترنت wireless فراهم می‌کنن که با این کامپیوتر نمی‌شه استفاده کرد.
یه کامپیوتری اما در طول ترم به علیرضا اینا می‌دن که apple ه و خیلی سبک و باحاله و کارت wireless هم داره و ما رو بدعادت کرده بود. ولی با فارسی مشکل داره و فقط می‌شه باهاش فارسی خوند و نمی‌شه نوشت. و طبق اصل «نو که اومد به بازار کهنه می‌شه دل‌آزار» این یکی کامپیوتر داشت خاک می‌خورد.
اما دیروز که اون کامپیوتر apple رو تحویل دادیم تازه به فکر افتادم که برای این بیچاره هم کارت بخرم و یه ذره تحویلش بگیرم. امروز سفارش دادم ولی چون خواستم از offer هزینه پست مجانی‌شون استفاده کنم تا ۲۸ دسامبر نمی‌رسه‌:(
خب این از حرفای این چند وقت.

spam و نتایج – ادامه

ديدم بهتره عنوان مطلب قبلي رو عوض کنم که معلوم شه اين يکي ادامه اونه.
يکي ديگه از چيزاي جالبي که بهش برخوردم Turing Test بود.
شاید شنیده باشین ولی حالا من یه بار دیگه می‌گم!
خب تو هوش مصنوعی هدف اینه که یه موجود هوشمند بسازیم. حالا اصلا هوشمند یعنی چی؟ Turing برای حل این مساله یه تستی رو پیشنهاد می‌کنه که یه تعبیر امروزیش اینه که یه بازرس توی یه اتاق می‌شینه و یک آدم و یک ماشین هم هرکدوم تو یه اتاق جداگونه هستند. بازرس سوال می‌پرسه و وقتی اون ماشین باهوشه که بازرس نتونه تشخیص بده کدوم جواب از آدمه اومده و کدوم از ماشین.
اما حالا ربطش به spam چیه؟ یه ربط یه مقدار مسخره! ولی جالب. چون می‌دونیم که هنوز نتونستیم اون ماشین باهوش رو بسازیم و از همه مهم‌تر اون برنامه‌های spam ساز اصلا باهوش نیستن، کافیه به کسی اجازه نظر دادن بدیم که می‌دونیم انسانه. با پرسیدن سوالی که یه انسان می‌تونه جواب بده.
مثلا همین عکسی که توش یه عدد تصادفیه. ولی حتی ساده‌تر از این. هر سوال ساده‌ای همین جواب رو می‌ده. مثلا کافیه بپرسی اسم کوچیک من چیه، اسم این وب‌لاگ چیه؟ …
البته برای سایت‌های خیلی پرطرفدار مثلا یاهو، این سوال نمی‌تونه ثابت باشه، چون اون برنامه‌نویس جواب سوال رو تو برنامه‌اش می‌ذاره ولی برای یه وب‌لاگ شخصی جواب می‌ده.