Author Archives: رویا

اينم به خاطر اصرارهاي شديد

اينم به خاطر اصرارهاي شديد خوانندگان!!!
نه من سراغ شعر مي‌روم
نه شعر از من ساده سراغي گرفته است
تنها در تو به شادماني مي‌نگرم ري‌را
هرگز تا بدين پايه بيدار نبوده‌ام
از شب که گذشتيم
حرفي بزن سلامنوش ليموي گس
نه من سراغ شعر مي‌روم
نه شعر از من ساده سراغي گرفته است
تنها در تو به حيرت مي نگرم ري‌را
هرگز تا بدين پايه عاشق نبوده‌ام
پس اگر اين سکوت
تکوين خواناترين ترانه من است
تنها مرا زمزمه کن اس ساده، اي صبور!
حالا از همه اين‌ها گذشته، بگو
راستي در آن دور دست گمشده آيا
هنوز کودکي با دو چشم خيس و درشت مرا مي نگرد؟
سيد علي صالحي

اين چند روز همه راجع

اين چند روز همه راجع به شاملو گفتند. و من طبق معمول با تاخير!! خب آخه اصلا واقعا شاملو رو با تاخير شناختم تازه دو سال پيش. « بايد استاد و فرود آمد …. در آستان دري که کوبه ندارد…. » خب فقط همين يکي رو بلدم و جرات باز کردن کتابش رو ندارم

تا حالا نديده بوديم کسي

تا حالا نديده بوديم کسي سيگار رو تبليغ کنه تو خيابون که ديديم اون شب تو گلستان! يه آقاهه وايساده بود داد مي‌زد، اگه مشکل داري بيا غصه داري بيا!!!!

سلام! حال همه ما خوب

سلام!
حال همه ما خوب است
ملالي نيست جز گم شدن گاه به گاه خيالي دور،
که مردم به آن شادماني بي سبب مي‌گويند
با اين همه عمري اگر باقي بود
طوري از کنار زندگي مي‌گذرم
که نه زانوي آهوي بي جفت بلرزد و
نه اين دل ناماندگار بي‌درمان!
تا يادم نرفته است بنويسم
حوالي خواب‌هاي ما سال پر باراني بود
مي‌دانم هميشه حياط آن‌جا پر از هواي تازه باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتي هر وهله، گاهي، هر از گاهي
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمائل شقايق نيست!
راستي خبرت بدهم
خواب ديده‌ام خانه‌اي خريده ام
بي پرده، بي پنجره، بي در، بي ديوار … هي بخند!
بي پرده بگويمت
چيزي نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فراز کوچه ما مي گذرد
باد بوي نام‌هاي کسان من مي‌دهد
يادت مي‌آيد رفته بودي
خبر از آرامش آسمان بياوري؟!
نه ري‌را جان
نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بي حرفي از ابهام و آينه،
از نو برايت مي‌نويسم
حال همه ما خوب است
اما تو باور مکن!

سيد علي صالحي (نامه‌ها )