اينا كه مينويسم مال ديشبه نشد post كنم.
امروز خيلي چيزا مثل قبل شده بود. يكي از دوستام رو كه خيلي وقت بود نديده بودم، ديدم. كلي حرف زديم.
ديگه اينكه بعد از مدتها راديو رو روشن كردم! خوابگاه كه بودم 24 ساعت راديو پيام روشن بود. واقعا 24 ساعت. چون تو اتاق ما هميشه يكي بود كه شب هم بيدار باشه. تك تك مجري ها رو ميشناختيم. باهاشون رفيق بوديم. اتفاقا سليقه من و همين دوستم كه امروز ديدمش مثل هم بود. مجريهاي مورد علاقهمون يكي صالح علا بود يكي آقاي كاكايي كه يه صدايي داشت محشر. مدتهاست انگار ديگه نيستش. يكي هم ساعد باقري. كه اتفاقا امشب هم ساعد باقريه.
ياد خوابگاه بهخير. كلي با هم شعر ميخونديم. كلي با هم حرف ميزديم. خدايا وقتي بهش فكر ميكنم گريهام ميگيره. چه روزهايي بود. هميشه ياداوري اون روزي رو ميكنم كه نشستيم اونقدر با هم شعر خونديم خونديم كه يههو ديديم غذاي سر گاز تبديل به كربن خالص شده و ما نفهميديم. (آخه اونجا آشپزخونه در حقيقت يه قسمت از هال بود كه ما توش نشسته بوديم وگرنه غذا سوزوندن كه هنري نيست! )
الان ساعد باقري چند تا مطلب باحال خوند.
يكي از فيه ما فيه كه مولوي ميگه اگر شادي اي در دلت ايجاد شد بدان كه به خاطر شادياي است كه در دل كسي ايجاد كردهاي و اگر غمي در دلت آمد به خاطر اين بوده كه كسي رو غمگين كردهاي.
يكي هم راجع به توكل: توكل آنست كه چنان كه دل تو در بند كس نباشد دل كس نيز در بند تو نباشد.
من اينو نفهميدم كه چرا خوبه و چرا اين توكله.
Author Archives: رویا
اين چند روز هم به
اين چند روز هم به خاطر بحثي كه راجع به اقتصاد اسلامي با صاحب وب لاگ ديوانگي عاقلانه شد هم به خاطر بحث حكومت ديني كه بايد ارائه بدهيم، به اين صفت ديني و اسلامي فكر ميكردم. خب بهتره اول نظرات دكتر سروش رو بنويسم. چيزهايي كه خواهم نوشت مطئننا همه حرفهاي موجود نيست تازه حتي همه حرفهاي دكتر سروش هم نيست.
توي كتاب “فربهتر از ايدئولوژي “ مقاله باور ديني، داور ديني يك سري سوال و جوابه راجع به حكومت ديني.
– معناي تازهاي كه ما از حكومت ديني پيدا ميكنيم اين است كه حكومت ديني، حك.متي است متناسب با جامعه ديني و جامعه ديني جامعهاي است كه در آن چيزهايي ميگذرد كخ منافات قطعي با فهم قطعي از دين قطعي ندارد، نه اينكه همه چيزش از دين اخذ و اقتباس كرده باشد. ( در جاي ديگه توضيح ميده كه دين يعني كتاب و سنت قطعي ) . همين فهم ديني هم سيال است و لذا تشخيص منافات و عدم منافات اين يا آن مقوله با دين هم سيال خواهد شد ولي اين سياليت هيچ ضرري ندارد و جز پختگي حاصلي به بار نميآورد. لازمه حكومت ديني داشتن شكل جامد و صلبي براي حكومت نيست بلكه حكومتي است كه در آن هميشه پاس دين نگه داشته ميشود. ( باز توضيح ميدهد كه البته كتاب و سنت هر تفسيري را بر نميدارد و هر معنايي را نميتوان بر آن حمل كرد.)
بعد توضيحاتي داره راجع به اين كه اديان در جوامعي ظهور كردند كه از قبل شكل گرفته بودند و بسياري از نهادها و آداب و رسوم در آنها شكل گرفته بود و دين تغييري در خيلي از اين آداب و نهادها نداد. كه توضيح اين مطالب توي مقاله ذاتي و عرض در دين در كتاب بسط تجربه نبوي مفصلتره. و اينكه روش هاي فقهي روش هاي حداقلي است نه حداكثري به اين معني كه اگر به همه امور فقهي هم عمل شود باز جامعه اصلاح نميشود كه باز توضيح بيشترش در مقاله دين اقلي و اكثري توي همون كتاب بسط تجربه نبوي هست. و براي داشتن يه جامعه خوب بايد به خيلي چيزهاي ديگه مثلا روانشناسي و جامعه شناسي مردم هم توجه كرد.
و خلاصه اينكه جامعه ديني دغدغه دين داره. اين دغدغهاي است كه عمل را تنظيم ميكند مثلا به كسي كه ميگويند مواظب باش به پرتگاه نيفتي. آنطرف پرتگاه زمين بيكراني است كه ميتواند در آن بدود ولي در تمام دويدن هايش حواسش جمع است كه به پرتگاه نيفتد. و جامعه ديني جامعهايست كه چنين گوهري دارد گرچه شكل بيروني آن ممكن است متفائت باشد. بعد ميگه كه اين ممكن است باعث بشه كه بگيم دين ترمزه و چراغ بودن دين رو ازش بگيريم. و ميگه كه چراغ بودن دين از راه ترمز بودنش تحقق پيدا ميكند خصوصا در امور عملي فقهي. اين كه خداوند تعبير “حدود“ رو براي احكام بهكار ميبرد بي سبب نيست. او از ما ميخواهد كه از اين حدود تعدي نكنيم و همين عدم تعدي هاست كه روشن ميكند ما چه بايد بكنيم.
دين يك داور است نه يك منبع. و از طريق داوري آموزگاري هم ميكند. داور نوع نزاع و سطح نزاع را مشخص نميكند و بسطه به سطح عمل و انديشه نزاع كنندگان يا بازيكنندگان دارد.
“اينان اهل ايمان نخواهند بود مگر اينكه ترا داور مشاجرات خود كنند و حكم ترا بي خيچ ملالت و كراهتي بپذيرند و در برابر آن تسليم كامل شوند(نساء 65) “ پس شرط دينداري دو چيز است. يكي داوري خواستن از پيامبر و ديگري تن دادن به اين داوري.
ديروز كه داشتم weblog ها
ديروز كه داشتم weblog ها رو ميخوندم آيدا راجع به فيلم فرانچسكو نوشته بود من هم ديشب ديدمش . فيلم جالبي بود از اين لحاظ كه دلت ميخواست بعدش راجع بهش با كسي حرف بزني. ولي نميدونم مدل فيلم اينطوري بود يا سانسور شده بود. خلاصه كه من خيلي جاهاش رو نفهميدم مثلا اينكه اون موقع كه رفت كه بجنگه و دوك بشه و از اين حرفا چه بلايي سرش اومد. ولي يه چيز جالب داشت و اون تكرار جمله ما قضاوت نميكنيم بود. برام جالب بود كه ميگفت ما راجع به آدمهايي كه بالا هستند قضاوت نميكنيم ولي انتخاب كردهايم كه پايين باشيم.
ديگه اينكه امروز رفتيم با بچهها فيلم شب يلدا. هركي اظهار نظرهاي منو راجع به فيلمها بخونه ميگه عجب آدم بيكلاسي!!! ولي خب من ازش خوشم اومد. به نظرم نشون دادن احساسها توش حرف نداشت. كارايي كه وقتي تنهايي تو خونه ميكني هي با خودت خرف ميزني آواز ميخوني يهو ميگيرتت كه خونه رو تميز كني شاد باشي ولي يهو افسرده ميشي همش ميخوابي يا اوجش جاهايي كه داشت از غصه ميمرد از اين كه نميدونست چرا ميمرد خيلي باحال نشون داده بود خيلي خب احتمالا مقداريش هم بازي فروتن بود.
راستي يه دفعه تو اين جلسههاي دانشكده يكي پرسيد كه اين بار امانت كه خدا به كوه داده و قبول نكرده و به انسان داده چيه؟ هركي هر چي شنيده به من بگه ممنون ميشم.
چرا بلد نيستم از زبون
چرا بلد نيستم از زبون خودم بگم، خب نميشه كه بگي :
آي يكي بود يكي نبود
يه عاشقي بود كه يه روز
بهت ميگفت دوستت داره
آخ كه دوستت داره هنوز
حتي نميشه بگي :
من ديگرگونه دوست ميدارم
و ديگرگونه يگانهام
مرا تنها ميتوان با من سنجيد
و ترا تنها با تو
كه سالهاست در جستجويت بودهام
نميشه نميشه، خب آخه روت هم نميشه بگي كه شنيدن صدات …. ما را بس
چقدر مردن، واي چقدر مردن.
چقدر مردن، واي چقدر مردن. اينو ديروز شنيده بودم يكي از بچههاي 79اي دانشكدهمون … البته من نميشناختمش ولي آخه يه دختر 20 ساله و سكته؟ نميدونم. نميدونم.
اينم اين هواپيما كه سقوط كرد. من تو اين 6 سال كه تهران بودم خب زياد ميرفتم و مياومدم. اكثرا هم با همين توپولوفها. گرچه كه به نظر ميرسيد خلبانهاش كه ميگفتن روسي هستند خوب از زمين بلند ميشدند و مينشستند اما اين هواپيماهاش خيلي قراضه بودند. پاهاي آدم كه جا نميشد. تا وفتي هم از زمين بلند نشده بود كولرهاش كار نميكرد تابستونها ديوونه كننده بود. هر از گاهي هم يه تكه از سقفش ميافتاد پايين!! البته بابام هميشه ميگفت اونا دلشون براي جون شما نسوزه براي هواپيماهاشون ميسوزه. ظاهرا هم همين طور بوده چون مثل اين كه هواپيمايي ايران در نگهداري از هواپيما رتبه اول در دنيا رو داره. البته عمر متوسط هواپيما در ايران 20 ساله در حالي كه در دنيا 6-5 سال!!!!
انگار اين دفعه هم چون در حال خريدن چندتايي از همين هواپيماهاي دست دوم بودند گفتند حالا يكي كه چيزي نيست!
خدايا به من كمك كن. بدشانسي نيارم و همه چي خوب باشه. گرچه انتظارش رو دارم.