Author Archives: رویا

کتاب‌های سپهر

مرسی مریم که موضوع بهم پیشنهاد می‌کنی. روزهای هفته که تقریبا هیچ کاری نمی‌کنم وب‌لاگ نوشتن سخت می‌شه!

وقتی سپهر به دنیا نیومده بود و براش baby registry درست کرده بودم که دوستامون برامون از اونا کادو خریده‌ان یه دو سری هم کتاب گذاشته بودم که هدیه هم گرفتیمشون. ولی خب واقعا بچه ‌ماه‌‌های اولش خیلی کتابی نمی‌شه براش خوند. یعنی اگر هم بخونی نمی‌دونم چقدر می‌فهمه. البته خب می‌گن که خیلی خوبه براش بخونی و حتی یه جا گفته بود که کتابی که دارین برای خودتون می‌خونید رو بلند بلند برای بچه بخونین.

من خودم شخصا فکر می‌کنم ماه‌‌‌‌‌های اول شعر خوندن از همه چی بهتره. من کلا زیاد آهنگ و شعر بلند نبودم. از رو اینترنت متن آهنگ‌ها رو پیدا می‌کردم و حفظ می‌کردم! و برای سپهر می‌خوندم. گل گلدون، مرغ سحر، امشب شب مهتابه، تا بهار دلنشین و حتی خونه مادربزرگه و گنجیشک لالا. هنوز هم که هنوزه سپهر خیلی به اینا علاقه داره و تقریبا همه‌شون رو حفظه و درخواست هم می‌ده که خب حالا اینو بخونیم!

بعدتر کتاب‌های ریتم‌دار رو خیلی بیشتر خوشش می‌اومد. من کتاب‌های Sandra Boynton رو خیلی دوست داشتم و سپهر هم همین‌طور. متن‌های کتاباش رو که الان همه ما حفظیم! و کلی هم تو موقعیت‌های مختلف استفاده می‌کنیم ازش. مثلا شعراش راجع به belly button رو می‌خونیم یا موقع مسواک و حموم یادآوریشون می‌کنیم. اینا چون ریتمی بودن انگلیسی‌شون رو می‌خونیم بیشتر.

این سه تا کتاب Eric Carl هم کتاب‌های محبوب سپهر بوده‌ان از بچگی. اینا چون داستانی بوده‌ان از همون اول براش از خودم ترجمه می‌کردم. مخصوصا همین کتاب The Very Hungry Caterpillar که تولد دو سالگی سپهر رو با شکل‌های اون درست کرده بودم. این کتاب Grouchy Ladybugش رو هم تازگی خریدیم ولی با استقبال زیاد مواجه نشده. اما کتاب ‌Brown Bearش رو ازکتاب‌خونه گرفته بودم سپهر خوشش اومده بود.

ولی دیگه از یه سنی به بعد (حقیقتش یادم نمی‌آد کی و قاعدتا بچه با بچه هم فرق می‌کنه) کتاب‌های داستانی و طولانی‌تر هم می‌شه خوند. سپهر فعلا کتاب داستانی مورد علاقه‌اش داستان‌های Curious George.  بااینکه کارتونش رو ندیده بود ولی از اول از این خیلی خوشش اومده بود و هنوز هم هرروز حتما یه قسمتی ازش رو می‌خونیم. کتاب‌های Dr Seuss خب باز تو رده داستانی نیستن و ریتمی هستن ولی خب خیلی طولانی‌ترن. اونا رو هم خیلی دوست داره سپهر، مخصوصا Green Eggs and Ham رو .دیگه حتی نمی‌گذاره ما براش بخونیم و خودش می‌گذاره جلوش و با احساسات برای خودش می‌خونه!

سری کتاب‌های Don’t Let the Pigeon هم خیلی بامزه‌ان و سپهر غش غش می‌خنده ازشون. دو تا کتاب از سری Pete the Cat هم داره که باز اونا رو هم خیلی دوست داره. اینا رو اول براش همون انگلیسی می‌خوندم چون توش آواز می‌خونه ولی خودش یه بار گفت فارسی بخون و فعلا از فارسیش بیشتر خوشش اومده. متن این کتاب‌ها رو خیلی باحال خونده‌ان و فایلش رو مجانی می‌تونین گوش کنین( یا داون‌لود کنین) اینجا.

مهمونی

– راجع به تجربه اینجا اومدن حتما می‌نویسم. یه قسمت‌هاییش رو نوشته‌ام کاملش کنم می‌گذارم.  فعلا نوشته میرزا پیکوفسکی رو بخونید تو همین موضوع.

– امروز مهمونی برگزار شد. راست گفتی سپیده. واقعا خوب شد که دعوت کردم. با اینکه صبح با استرس کارای نکرده از خواب پاشدم ولی الان بارش از دوشم برداشته شده. خوبیش هم این بود که به این بهانه خونه‌مون رو حسابی تمیز کردیم. چون اولین بار بود خونه‌مون می‌اومدن همه اتاقا رو باید جمع و جور می‌کردیم شاید بخوان خونه رو ببینن! چون خارجی هم بودن (آقای رومانیایی و خانوم آمریکایی و پسر تقریبا یه ساله‌شون)  برای اولین بار رو منقلمون! جوجه کباب هم درست کردیم که اگه غذای ایرانی دوست نداشتن اونو بخورن. ولی همه‌اش فسنجون خوردن و خیلی خوششون اومده بود.

– مهمونی با خانواده بچه‌دار یه خوبی که داره اینه که خب آدم رو درک می‌کنن مثلا اینکه وقتی غذا حاضر شد تازه ما وایسادیم به غذا تیکه تیکه کردن و فوت کردن واسه بچه‌هامون! ولی خب دو کلوم حرف زدن سخت می‌شه و هر کسی باید دنبال بچه‌ خودش بدوه.

–  یه تغییری در سپهر هم این بود که همیشه وقتی تو پارک یا تو کلاسش با بچه‌های دیگه بازی می‌کرد اگه چیزی که دستش بود رو کسی می‌گرفت اصلا اعتراض نمی‌کرد و حتی خودش تعارف می‌کرد بهش. در بدترین حالت یه کم با بهت به طرف نگاه می‌کرد. ولی امروز پسر اونا که یه چیزی از اسباب‌بازی‌های سپهر رو برمی‌داشت سپهرآی می‌زد زیر گریه. و هی ما توضیح می‌دادیم که باید با هم بازی کنین و اینا ولی خب تمرین نداره دیگه. بیرون از خونه خب چیزی مال خودش نیست شاید اینه که اینقدر ناراحت نمی‌شه.

– یه چیزی که برام جالب بود اینه که توجهش جلب شده بود به اینکه الان دو تا مامان هست. با اینکه هزار تا مامان و بچه تا حالا دیده ولی هی اشاره می‌کرد که دو تا مامان.

– وقتی می‌خواستیم جوجه کباب درست کنیم رفتیم تو حیاط و وضعیت تاسف‌بار گل و گیاه‌هام رو که دیدن کلی حرف شد راجع به آب دادن و هرس کردن و گل رز و اینا. یه مدت از بس وضعشون بد بود و هرکاری می‌کردم بهتر نمی‌شدن دیگه انگزه‌ام رو از دست داده بودم. ولی یه کم دوباره انگیزه گرفتم بهشون برسم ببینم زنده می‌شن یا نه.

 

علیرضا یه توصیفی می‌کنه از شطرنج بازی کردنش که بعضی وقتا یه حرکتی رو انقدر جلو جلو تحلیل می‌کنه بعد می‌بینه نه   این حرکت خوب نیست چون چند تا حرکت بعد به مشکل برمی‌خوره بعد همون موقع یه حرکت دیگه به ذهنش می‌رسه و فوری همون رو اجرا می‌کنه، غافل از اینکه این یکی از همون اول مشکل داره.

حالا منم خیلی از کارام همین می‌شه. از جمله این که یکی از دوستامون رو خیلی وقته می‌خوام دعوت کنم. هی هر دفعه به هزارتا دلیل فکر کرده بودم که این روز و این زمان خوب نیست. دیگه امروز صبح زنگ زدم بهش و گفتم این ویکند بیان. و اصلا حواسم نبود که خونه‌مون در یکی از نامرتب‌ترین وضعیت‌هاشه و داره منفجر می‌شه. خرید هم چند وقته نرفتیم و هیچی نداریم. خلاصه که تو همین یکی دو ساعت خرید رفتیم وخونه رو به حالت سرهم بندی مرتب کردیم و الان دارم از خستگی می‌میرم. همه آشپزی‌ها رو هم گذاشتم برای یکی دو ساعت فردا صبح :(

هنر الفبایی

سپهر یه پازل الفبا داره که خیلی بهش علاقه داره. یه بار یهو از خودش شروع کرد الفباها رو کنار هم چیدن. اولش عمودی می‌گذاشت و درهم بر هم.

البته خودش همچین با دقت انتخاب می‌کرد که بعید هم نیست یه چیزی تو نظرش بوده. بعد از یه مدت دیگه افقی می‌گذاره و معمولا به ترتیب. کلی شکل‌های مختلف باهاشون درست می‌کنه و بعد با ذوق و شوق به ما نشون می‌ده.

 

این یکی رو هم امروز درست کرده:

۹ سال

پست دیشب رو ننوشتم. دیروز ۹ سال شد که اومده‌ام آمریکا. دیشب هی نوشتم و پاک کردم که واقعا نظرم چیه راجع به این ۹ سال و خودم چه تغییرهای کردم و نکردم. ولی خب خیلی سخت بود. بعد هم خوابم برد و دیگه نوشته نشد.