ای کسایی که خودتون آشپزی میکنید یا آشپزی دیگران رو میخورید، میشه یه لطف بکنید و بنویسید که هفته گذشته ناهار و شام هر روز چیها خوردید؟ اگه مال هفته گذشته رو یادتون نیست، دوباره هفته دیگه یادآوری میکنم برام بنویسید. واقعا ممنون.
Author Archives: رویا
کلمه روز: tantrum
tantrum: (temper tantrum) an uncontrolled expression of childish anger : an angry outburst by a child or by someone who is behaving like a child. [have/throw a tantrum]
معادل فارسیاش رو نمیدونم دقیق ولی هر کسی که بچه داره احتمالا باهاش آشناست. وقتی که بچهها سر یه چیزی که خیلی وقتا هم الکیه یهو عصبانی میشن و گریه و جیغ و حالا حالاها تموم نمیشه.
بین ۱ تا ۳ سال برای بچهها خیلی طبیعیه. اولینش رو هم من دو سه روز پیش تجربه کردم. هوا نسبتا سرد بود ولی سپهر حوصلهاش سر رفته بود رفتیم بیرون قدم زدیم. موقع رفتن استخر رو دید و گفت آببازی گفتم نه سرده الان. راضی شد و رفتیم. برگشتیم باز استخر رو دید و میخواست بره. باز گفتم سرده. شروع کرد به گریه کردن و به هیچی هم راضی نمیشد. حتی وقتی اومدیم خونه با قایم موشک و اینا یه کم میخندید و یهو باز گریه میکرد. خلاصه کلی طول کشید تا یادش رفت.
راجع به tantrum و اینکه چهجوری میشه باهاش برخورد کرد اینجا اطلاعات خوبی داره.
سال جدید
بعد از سال نو ننوشتم. موقع سال تحویل رو که مریض و در رختخواب گذروندیم ولی دیگه فرداش پاشدیم و خونه رو مرتب کردیم یه کم و سفره هفتسین چیدیم و عکس گرفتیم. البته تا آخر هفته هم خوب نشده بودیم. فکر کنم یکی از طولانیترین سرماخوردگیها بود که تجربه کرده بودم.
خلاصه که با تاخیر دو هفتهای عیدتون مبارک.
اتفاق بزرگ سال قبل برای ما اومدن به سندیهگو بود و خب قسمت بیشتر سال رو اینجا بودیم که هیجانها و درددسرهای خودش رو داشته. بزرگ شدن سپهر هم که یه اتفاق نیست و هر روز یه چیز جدیده به نسبت روز قبل. در کل احساس میکنم سال قبل خیلی تنبل بودهام و از این نظر از خودم راضی نیستم. امیدوارم سال دیگه با انرژیتر باشم و عید بعدی یه لیست بلند بالا از کارایی که انجام دادهام بنویسم.
ساعتهای آخر سال نود
سال ۹۰ هم رو به تموم شدنه. کلی برنامه داشتم که حالا که اومدیم جایی که هم آب و هواش خوبه و میشه احساس بهار داشت دم عید و هم مغازه ایرانی داره و میتونی سفره هفتسین کامل بچینی و شیرینی عید بخری و … امسال عید رو جدی بگیریم.ولی درست همین روزای آخر اینجا هوا سرد شده و بدتر از اون هر سه تامون سرما خوردیم. اونم نه از این سرماخوردگیهای معمولی. از سرماخوردن سپهر که تقریبا یه هفته میگذره و هنوز بهتر نشده. روزهای اول البته تب داشت که خوشبختانه قطع شد. ولی سرفه و آبریزش شدید بینی همچنان به راهه. دکتر هم بردمش ولی گفت که ویروسیه و باید صبر کنی از مدتش بگذره.
بیچارگیش این بود که علیرضا باید میرفت کنفرانس و شب قبل رفتنش که اصلا نتونست بخوابه و بعد هم اونجا همهاش سرماخورده بود. من هم که هم خودم خیلی سرحال نبودم و هم تنها بودم. سپهر هم شب نمیتونست بخوابه و شبها و روزهایی بهم گذشت که امیدوارم فراموششون کنم و دیگه هیچ وقت تکرار نشن. ولی هنوز هم خوب نشدیم و اصلا بدتر شدیم. خونه یه مدت طولانیه تمیز نشده. سفره هفتسین نچیدهام. لباس عید خوبی برای سپهر نخریدهام. قیافه خودم نامرتب و مریضه.
از همه بیشتر غصه اینو خوردم که میخواستم بعد از مدتها خونهمون مهمونی بگیرم و برای بچهها سبزیپلو ماهی بپزم. سپهر با لباسهای نو با دوستامون و سفره هفتسیت عکس بگیره که مثل پارسال که ونکوور بودیم و خیلی خوش گذشت امسال هم یادگاریش بمونه. ولی خب با این وضع سرماخوردگی کنسل شد.
حالا باز امیدم به اینه که چون سال تحویل اینجا شبه و سپهر خوابه اصلا کل مراسم عید رو فردا بگیریم و شاید تا اون موقع خوب شدیم و خونه رو مرتب کردیم و سفره چیدیم و عید گرفتیم.
اسم و فامیل
بهمن آقا از اسم و فامیل خودش گفته و تشویق کرده که همه بنویسند. من خودم اسم و فامیل خودم زیاد ماجرایی نداره. حالا از بابام هم میپرسم اگه چیزی بود اونم مینویسم ولی راجع به اسم و فامیل علیرضا میخوام بنویسم (به خودش گفتم بنویس ننوشت!).
اسم علیرضا که خب خیلی زیاده. خود علیرضا همیشه در تعریف اسمش میگه که با اینکه علی و رضا اسمای عربین ولی این ترکیب ایرانیه. و جالبیش اینه که وقتی رفته بودیم پرینستون یکی از استادها علیرضا رو به John Nash معرفی میکنه. همون ریاضیدان فیلم ذهن زیبا که اسکیزوفرنی داشت و نوبل اقتصاد گرفت. ظاهرا دیگه اون مشکلات سابق رو نداره ولی کلا خیلی ساکته و همیشه در حالی که سرش پایینه راه میره و خیلی هم با کسی حرف نمیزنه. خلاصه وقتی اسم علیرضا رو میشنوه یه لحظه سرش رو بلند میکنه و میگه تو ایرانی هستی؟
فامیل علیرضا هست صالحی گلسفیدی. قسمت صالحیاش رو پدربزرگش انتخاب کرده و فامیل مادربزرگش رو هم با اینکه فامیل نبودهاند گذاشتهاند صالحی. اما قسمت گلسفیدیاش اسم دهیه که پدربزرگ و مادربزرگش اونجا زندگی میکردهاند. اما بحث سالهای سال سر این فامیل اینه که بالاخره گُلسفیدی (با ضمه) یا گِلسفیدی (با کسره)؟ برای هر دو طرف دلیل هست. اینکه اونجا گلهای سفید در میاومده پس شده گُلسفید. و یا اینکه در واقع این گیل (همون گیلکی) سفید هست که تو لهجه گیلکی فرقی با گِلسفید نداره.
(این تیکه رو اگه خودش بخونه معترض میشه) ولی بهنظر میاد که اهالی خود ده بیشتر رو همون گِلسفید توافق دارن. مثلا یه بار که رفته بودن شمال دم دریا یه پارچه گنده زده بودن ماهیگیران گِلسفید. که خلاصه کلی باعث کنف شدن علیرضا پیش پسرخالههاش شده بوده که سالهای سال باهاشون بحث کرده بوده که با ضمه درسته. (البته خودش هنوز معتقده اونا اشتباه کرده بودن ! و البته تو دلش به اون ماهیگیرا فحش میده که حالا مگه مجبور بودین کسره رو بگذارین!) حتی وقتی المپیاد قبول میشه نماینده لنگرود که اتفاقا خودش مال گلسفید بوده تو تلویزیون اسم علیرضا رو میشنیده ولی ظاهرا تا یه مدتی نفهمیده بوده که این گُلسفیدی همون همشهریه! و بعد که میفهمه کلی حال میکنه و تو شهر برای خانواده تبریک میزنن!
البته ماجراهای فامیل علیرضا فقط به کسره و ضمهاش نیست و مثل هر فامیل دو تیکهای دیگه خارج که میای پر از دردسره. الان کردیت کاردها یا کارتهای شناسایی علیرضا هر کدوم به یه اسمی هستند. یکی س. گلسفیدی، یکی صالحی گلسف (بقیهاش جا نشده)، یکی بینش خط داره، یکی نداره. وقتی جایی میریم دنبال یه پروندهای باید حتما تذکر بدیم که هم زیر S نگاه کنند هم زیر G. سپهر هم فعلا همه این دردسرها رو به ارث برده تا وقتی که خودش تصمیم بگیره شاید یکی از قسمتها رو به عنوان اسم وسط بگذاره یا شاید هم مثل باباش با همه دردسرهاش با اصرار به همین فامیل دوتیکهای بچسبه.
