Author Archives: رویا

آب و هوا

این روزا زیاد می‌رم تو وب‌لاگ‌های دیگرانی که بچه‌دار شده‌اند و تجربه‌های اونا رو می‌‌خونم. خودم هم باید بنویسم ولی بعد مدت‌ها تنبلی نوشتن سخت می‌شه. حالا برای دست گرمی چندتا عکس از تغییرات آب و هوایی این چند وقت اینجا می‌گذارم.

این زمستون که یکی از بدترین زمستون‌هایی بود که تا حالا دیده بودیم. چندبار برف خیلی بد اومد که یه بارش هم دانشگاه تعطیل شد. ولی برف‌ها در برابر بارون و طوفانی که کمتر از یه ماه پیش اومد هیچی نبود. در عرض یک روز چنان بارون و بادی اومد که تقریبا تو همه خیابون‌ها یه درخت‌ یا از جا کنده شده بود یا از وسط شکسته بود.

بعضی‌‌ها هم افتاده بود رو خونه یا ماشین مردم

همین درخت‌هایی که افتاده بودند رو سیم‌های برق باعث شده بودند که برق بره و همه چی هم که برقی. حتی گرمای خونه هم قطع شده بود.

ولی یه هفته بعد هوا شروع کرد به گرم شدن  پرنده‌ها شروع کردن به خوندن و شکوفه‌‌ها یواش یواش دراومدند. البته هنوز اثر درخت‌های شکسته رو می‌شه دید.

این آخر هفته که دیگه حسابی هوا کولاک کرده بود و همه جا پر گل شده بود.

سال جدید و خبر جدید

یک سال دیگه هم تموم شد. امسال خونه تکونی حسابی نکردیم. ولی سفره هفت سین رو چیدیم. اینم یه تاریخچه از ۶ تا سفره هفت‌سین ما. البته باید هفت‌تا می‌بود ولی سال ۸۴ (۲۰۰۵) نچیدم.

سال قبل واقعا سال بدی بود. هم اتفاقاتی که تو ایران افتاد هم تو زندگی خودم.  حالا قبلش هم آدم خیلی خوشبینی نبودم ولی با اتفاقات سال قبل بیشتر و بیشتر می‌ترسم از اینکه بخوام به آینده امیدوار باشم.

ولی خب این هم یکی از قرارهایی که با خودم گذاشته‌ام برای سال جدید که سعی کنم هرروز به خودم یادآوری کنم که هنوز هم امیدی هست و هنوز هم می‌شه خوشحال بود. الان خوشبختانه یه دلیل واسه خوشحالی و امیدواری داریم که شاید باعث شه یه کم این وب‌لاگ فعال‌تر بشه. اگه همه چی خوب پیش بره اول‌های شهریور سه نفر خواهیم شد.

خیلی‌ها این جور مواقع یه وب‌لاگ جداگانه برای بچه باز می‌کنند ولی من فعلا قصد ندارم این کار رو بکنم. به هر حال تو این وب‌لاگ از هزارتا مرحله که گذشته‌ام نوشته‌ام. این هم یکیش. بعدا بیشتر می‌نویسم.

سال نوی همه‌تون مبارک.

پراکنده‌گویی در مورد زنان – برداشت خودم

خب در مورد پست قبلی می‌خواستم نظر خودم رو هم بنویسم ولی موضوع انقدر پیچیده است که نمی‌تونم متن یک دستی بنویسم. به همین خاطر نکات جدا جدایی که به ذهنم می‌رسه رو می‌گم:

–  یه نکته‌ای تو مقاله می‌گه که من باهاش مخالفم. اونجا می‌گه که مثلا David Hampton که خودش رو جای یکی دیگه جا می‌زنه، از خطر به زندون افتادن خبر داره و این ریسک رو می‌پذیره. و همین رو هم صادق می‌دونه در مورد همه کسایی که توی کلاس‌ها دستشون رو بلند می‌کنند تا جواب بدند یا برای کاری داوطلب می‌شوند. ولی من خیلی به این موضوع شک دارم. یعنی فکر می‌کنم درصد بالایی از آدم‌هایی که خیلی با اعتماد به خودشون حرف می‌زنند، واقعا نمی‌دونند که سطح توانایی‌شون نسبت به بقیه چیه. یا وقتی سر کلاس دستشون رو بالا می‌کنند واقعا خیال می‌کنند دارند درست می‌گند. به نظرم در کل کسی که با دانش ریسک می‌کنه خیلی فرق داره با کسی که از سر ندونستن ریسک می‌کنه. چون کسی که دانسته داره ریسک می‌کنه توانایی خودش رو می‌دونه و شرایط رو می‌شناسه پس می‌تونه تفاوت ریسک‌های معقول با دیوانگی رو بفهمه. چیزی که من دوست دارم در خودم و بقیه دخترها تغییر کنه این نیست که احمق بشیم بلکه اینه که با دونستن توانایی‌هامون ریسک بیشتری کنیم.

– تو کامنت‌ها چند نفر گفته بودند که حرف‌های نویسنده مقاله رو به عنوان یه مشاهده تفاوت زن‌ها و مردها قبول دارند ولی فکر نمی‌کنند که باید تغییر داده بشه یا اینکه این راه حلش نیست. اول بگم که من خودم نظرم از همه به این نظرها شبیه‌تره و از نوجوانی که به این مسائل فکر می‌کردم از اینکه دنیای مردانه معیارهای موفقیت رو براساس توانایی‌های خودش تعریف کرده و بعد حالا ما باید با همون قوانین بازی کنیم اعصابم خورد می‌شد. ولی سوال‌های خودم رو هم بگم. کلمه مهم اینجا موفقیته. می‌تونیم بگیم اصلا برای ما مهم نیست که جلو بزنیم یا مشهور بشیم و به چیزی که با همین اخلاق بهش می‌رسیم راضی هستیم. خب این یه راهه. ولی مخصوصا تو سیستم کاری و حتی آموزشی امریکا (و شاید خیلی جاهای دیگه) قسمتی از مراحل پذیرش اینه که یا تو مصاحبه یا تو متنی که باید بنویسی باید هی از خودت تعریف کنی. و اگه کار خاصی یا رشته خاصی در دانشگاه خاصی رو دوست داشته باشی بدون تعریف کردن از خودت ممکنه به هیچی نرسی. این البته برای شاگرد اول‌ها و خیلی کار درست‌ها فرق می‌کنه.  اگه همه نمره‌‌‌های دانشگاهت A باشه و ۲۰-۳۰ تا مقاله هم داشته باشی لازم نیست از خودت تعریف کنی و همه می‌یان دنبالت. پس یه راه حل اینه که بگیم باید فقط سعی کنیم بهتر و بهتر بشیم که خب خیلی خوبه. ولی اینجوری متوسط‌ها رو فدا کرده‌ایم. این تا حدی راجع به کامنت ندا هم هست که درسته کسی که هیچی حالیش نیست و فقط اعتماد به نفسه نمی‌تونه جای خوبی استخدام بشه ولی توانایی هرکسی رو با تعریفی که از خودش می‌کنه جمع بزنی به جاهای بهتری می‌رسه. حالا حق آدم‌ها کدومه؟

– اون یکی ندا! یه متن خیلی خوبی نوشته که منو راحت کرده چون حتما می‌خواستم راجع بهش بنویسم. متن ندا جواب یه قسمتی از کامنت Ng هم هست و من فکر می‌کنم ما زن‌‌‌ها تو عشق هم ترسو هستیم متاسفانه. ولی قبول دارم که انتظارات جامعه هم چیزهایی رو تحمیل می‌کنه. همون‌طور که جیرجیرک گفت حتی اگه زنی هم اعتماد به نفس داره بهش هزارتا برچسب می‌زنن و یا مثلا می‌گن فلانی رفتارش مردونه است. از طرف دیگه چیزی که فکر کنم Ng تو یه قسمت دیگه حرفت گفتی درسته و انتظارات جامعه باعث محدودیت‌هایی برای مردها هم شده. مثلا شاید مردها عوضش اعتماد به نفس گریه کردن رو ندارن یا اینکه مثلا اعتماد به نفس اینکه اگه دوست دارن تو خونه بمونن و زنشون کار کنه و پول درآره.

لپ‌تاپ قدیمی

لپ‌تاپم خراب شده. باتریش دیگه اصلا کار نمی‌کنه و تا از برق در می‌آد خاموش می‌شه. منم که کلا متنفرم از shut down‌ کردن و دوباره روشن کردن کامپیوتر، همین‌طور لپ‌تاپ رو گذاشته‌ بودم توی هال جلوی تلویزیون و جا به جاش نمی‌کردم. وقتی هم که رو مبل لم دادی که نمی‌شه مطلب جدی نوشت. این شد که ادامه مطلب قبلی که می‌خواستم نظر خودم رو بنویسم این‌قدر تاخیر افتاد.

البته می‌تونم باتری بخرم ولی دیگه کلا کهنه شده لپ‌تاپم و خیلی هم صدا می‌ده. اینه که گفتم بگذارم دیگه یهو یه لپ‌تاپ جدید بخرم. هنوز خیلی جدی تصمیم نگرفته‌ام چی بخرم. بیشتر دارم می‌رم به سمت Mac خریدن. گرچه که می‌دونم خیلی چیزاش رو سخته بهشون عادت کنم. اما بعد مشکل اینه که طبق محاسبات سایت macrumors باید به زودی یه مدل جدید بیاد و توصیه کرده که فعلا دست نگه داریم. خلاصه که منم دارم صبر می‌کنم تا حداقل آخر این ماه ببینم مدل جدید چیه و بعد با جدیت تصمیم بگیرم که چی می‌خوام بخرم.

دیگه اما امروز تنبلی رو گذاشتم کنار و لپ‌تاپ رو اوردم تو اتاق روی میز و به زودی ادامه مطلب قبلی رو هم می‌نویسم. اگه توصیه‌ای راجع به لپ‌تاپ هم دارید بدید شاید هم زودتر خریدم.

پراکنده‌گویی در مورد زنان – برداشت دو

فکر می‌کردم پست قبلی بیشتر تحویل گرفته بشه و نظر بدین راجع بهش. ولی خب شاید چون طولانی بود و مخصوصا ترجمه من لحنش رو مصنوعی کرده بود حوصله‌تون سر رفت. البته کسایی که خوندین و نظر دادین باید بهتون یه نشان تقدیر تقدیم کنم . از اول فکر کرده بودم که خودم خلاصه‌ش کنم ولی چون تا حدی به نظرم موضوع بحث‌برانگیزی بود می‌خواستم با لحن و جمله‌های خود نویسنده باشه. ولی حالا برای اینکه یه شانس دوباره‌ای بهش بدم خلاصه‌اش رو می‌نویسم:

Clay Shirky که سال‌هاست تو دانشگاه نیویورک درس می‌ده تو این متن از مشاهداتش راجع به تفاوت رفتارهای زن‌ها و مردها در تعریف کردن از خودشون و جلو انداختن خودشون برای کارها گفته. اینکه با وجود تقریبا برابر بودن تعداد دخترها و پسرها در دانشگاه و هم‌سطح بودن تواناهایی‌هاشون در آخر پسرها مشهورتر می‌شند. چرا؟ چون دخترها بلد نیستند در تعریف از خودشون اغراق کنند.

در اغراق کردن راجع به تواناهایی شخصی همیشه مقداری از دروغ هست. اینکه در رزومه‌ت ادعا کنی که کاری رو بلدی که در واقع بلد نیستی دروغه و کار خلافی حساب می‌شه. زن‌ها از این دروغ‌ها کمتر می‌گند و به همین دلیل هم تعداد زن‌ها در لیست خلاف‌کارهای دنیا کمه ولی شاید به همین دلیل در لیست کسایی که کارهای خیلی بزرگی در دنیا انجام دادن و مشهور شدند هم کمه. زن‌ها حتی در مقیاس خیلی کوچیک‌تر و وقتی موقعیت طلب می‌کنه هم باز نمی‌تونند مقدار کمی راجع به خودشون اغراق کنند.

ولی چرا اصلا این جور آدم‌هایی که در تعریف از خودشون اغراق می‌کنند موفق‌تر می‌شوند؟ اول از همه که خب این‌جور آدم‌ها بیشتر به چشم می‌آیند، ولی کسی که در حالی که ۱۰۰ درصد مطمئن نیست می‌تونه کاری رو انجام بده، خودش رو جلو می‌اندازه برای انجام اون کار نشون می‌ده که انقدر به اون کار علاقه داره که حاضره ریسک شکست رو هم بپذیره. این رفتار چیزیه که خیلی در محیط‌‌های کاری مطلوبه. چون هم‌چین کسی فوری وسط کارش اگه به مشکل برخورد یا مثلا اگه دیگران بهش گفتن که کارش احمقانه‌ است به خودش شک نمی‌کنه. بلکه احتمالا با همون اعتماد می‌تونه دیگران رو هم راضی کنه.

شاید بعضی‌ها بگن که می‌شه زن‌ها نسبت به خودشون و کارشون اعتماد به نفس داشته باشن ولی مثل خیلی از مردها مثل یه آدم گنده دماغ و از خودراضی به نظر نیان. ولی مساله اینه که به محض اینکه کسی بگه که من بهترین کس برای انجام فلان کار هستم دیگرانی هستند که بهش خواهند گفت که عجب آدم عوضی‌ و از خودراضی‌ایه. اگه زن‌ها بخواهند هرکاری رو که می‌خواهند انجام بدهند، و فرصت‌های بیشتری برای تجربه کارهای جالب جلوی روشون قرار بگیره، باید دور اینکه دیگران بهشون چی می‌گن یا چی راجع بهشون می‌گند رو خط بکشند.

و آخر اینکه ما به مردها می‌گیم که مثلا باید شنونده‌های بهتری یاشن، یا مثلا احساساتشون رو بیشتر برزو بدن یا به زن‌ها ورزش‌های رزمی یاد می‌دیم که در برایر خطرها از خودشون دفاع کنن. چرا نباید به زن‌ها این رو هم یاد بدیم که از خودشون تعریف کنند و حتی اغراق کنند؟