Author Archives: رویا

تلویزیون یا بی‌تلویزیون!

تازگی حامد دو تیپ متفاوت امریکایی رو توصیف کرده بود که در تفاوت‌هاشون یکی هم دیدن تلویزیون بود. البته اینا تو دو طرف طیف بودند و یکی از صبح تا شب پای تلویزیون بوده و یکی کلا تلویزیون نداشته. ولی یه چیزش حقیقته و اون اینکه تلویون نگاه نکردن خیلی نشونه روشنفکری شده. البته تلویزیون نگاه نکردن رو هم باید معنی کرد. چون این روزا خود دستگاه تلویزیون خیلی هم داشتنش مهم نیست وقتی که خیلی از کانال‌ها برنامه‌‌هاشون رو آن‌لاین می‌گذازند. سریال‌ها هم بعد از تموم شدن هر فصلش روی DVD میاد و اگه به روش‌‌های غیرقانونی هم بخوای متوسل بشی که همون ۱۰ دقیقه بعد از پخش هر قسمت می‌تونی هر چیزی رو پیدا کنی.

از یه لحاظ شاید بشه گفت با این روش برنامه‌‌های تلویزیون رو دیدن، تلویزیون نگاه کردن نیست چون یه قسمتی از مضرات تلویزیون از دید مخالفانش شاید همین حالت نسبتا غیر انتخابیش باشه. اینکه هر لحظه دکمه رو بزنی یه چیزی داره پخش می‌کنه و تلویزیون رو که می‌زنی یهو می‌بینی ۴-۵ ساعت مثلا نشستی پاش. یه قسمت دیگه‌اش تبلیغاته  که هم  وقت زیادی می‌گیره و ناخوداگاه آدم رو هم به خرج کردن تشویق می‌کنه.

برای ندیدن تلویزیون خیلی دلیل‌ها می‌شه اورد مهم‌ترینش اینکه  وقت آدم باز می‌شه برای فعالیت‌هایی  مثل کتاب خوندن، روزنامه خوندن، حرف زدن، بازی کردن، ورزش کردن و ….

برای دیدنش چی؟

همین تلویزیون هم خیلی برنامه‌های خوبی داره. مثلا برنامه‌‌هایی که شبکه ملی (PBS) پخش می‌کنه که اتفاقا جزو شبکه‌هاییه که خیلی کم می‌شه برنامه‌‌هاشون رو آن‌لاین پیدا کرد.

این حالت غیرانتخابی مثلا تو مورد اخبار خیلی هم بد نیست. مثلا شبکه ABC هرروز عصر یه برنامه یک ساعتی داره به اسم World News که اخبار مهم کشور و دنیا رو می‌ده البته بیشتر از فقط یه تیتره و معمولا گزارش خوبی در مورد جزئیات خبر داره و خیلی وقتا چیزهایی می‌شنوم که ندیده‌ بودم تو تیترهای خبری که رو اینترنت هست.

تو خود سریال‌ها هم برنامه‌‌های خوبی پیدا می‌شه که شاید بعضی‌ها منو بزنن به خاطر این حرف! ولی کم از فیلم‌های خوب ندارن. البته این سریال‌های خوب معمولا تو شبکه‌هایی هست که ما فقیر فقرا نداریم و آخرش هم یا غیرقانونی نگاه می‌کنیم یا صبر می‌کنیم رو DVD بیاد.

خیلی باید مواظب باشم تو گفتن این جمله ولی فکر می‌کنم برای ما خارجی‌ها! مخصوصا اوایلش تلویزیون دیدن فوایدی داره که برای خودشون نداره. می‌دونم که کاملا این خطر هست که فکر کنی آدم‌هایی که تو سریال‌ها و فیلم‌ها می‌بینی نماینده همه مردم اون کشور هستند که حتی اگه هم باشن معمولا ماهایی که در محیط‌های دانشگاهی هستیم خیلی کم اون مدل آدم رو می‌بینیم. ولی اول و مهم‌تر از همه برای یاد گرفتن زبان من مفید‌ترین و ارزون‌ترین وسیله رو همین تلویزیون می‌دونم، مخصوصا برای اصطلاح‌های روزمره‌ای که تو هیچ دیکشنری‌ای ننوشته. برای خود ما ایرانی‌ها یکی از موضوع‌های مشترک که ساعت‌‌ها و ساعت‌ها می‌تونیم راجع بهش حرف بزنیم کارتون‌ها و فیلم‌های بچگیه. خیلی وقتا تو یه کشور دیگه حرف مشترکت خیلی خیلی با دیگران کمه و یهو می‌بینی کلهم حرفی که با دیگران می‌تونی بزنی جواب دادن سوال‌هاشون در مورد ایرانه. pop culture زمینه مشترک زیادی حتی با روشنفکر‌ترین آدم‌ها ایجاد می‌کنه. حتی تبلیغ‌ها هم تا حدی برای یه خارجی مثل ما مفیده. وقتی نمی‌دونی آشپرخونه‌ بدون چاه اینجا رو چه‌جوری بشوری تبلیغ Swiffer WetJet خیلی به کار میاد.

شما چی؟ چقدر تلویزیون نگاه می‌کنید؟ فایده‌ای براش می‌بینید یا واسه تفریح فقط می‌بینید؟ تو ایران چی؟ تلویزیون چیز خوبی داره؟

واکسن آنفلوانزا

یه مدته حسابی سرما خورده‌‌ام. اولش خیلی سبک شروع شد و گول خوردم ولی هی که گذشت بدتر شدم. امروز هم آخرین روزی بود که دانشگاه واکسن انفلوانزا (flu shot) می‌زد. البته بعید می‌دونم که من انفلوانزا گرفته باشم چون تب نکردم (البته دکتر که نیستم!) ولی خیلی فکر کردم که بزنم واکسن رو یا نه. از لحاظ اثرگذاری برای خودم هیچ اعتمادی بهش ندارم. با اینکه در کل من خیلی به دستاوردهای علم پزشکی معتقدم! اول از همه که خود واکسن هم ادعایی نداره چون هم ویروس سال به سال تغییر می‌کنه هم اینکه فقط ۳ نوع شایع رو داره و نه حتی  همه انواع همون سال رو. ثانیا خوشبختانه ما جزو آدم‌های با ریسک بالا نیستیم. نه خیلی بچه‌ایم نه خیلی پیر! مثلا دو سال قبل که احتمالا انفلوانزا گرفته بودیم هم من هم علیرضا و ۴-۵ روز پشت سر هم تب داشتیم به دکتر که زنگ زدم گفت آره انفلوانزا گرفتید که خب فقط مواظب هم‌دیگه باشید. البته با این فرض که دکتره برای جون ما ارزش قائله، برام نشونه اینه که برای ما گرفتنش هم اون‌قدر خطرناک نیست.

تنها دلیلی که برام می‌مونه که بخوام به واکسن زدن فکر کنم برای جلوگیری از همه‌گیر شدنشه. مخصوصا محیط‌های دسته جمعی مثل دانشگاه‌ها خیلی از پخش شدن این‌جور مریضی‌ها می‌ترسند. من که امسال نزدم ولی هروقت که تو رادیو و تلویزیون می‌شنوم فکر می‌کنم که آیا به عنوان یه مسوولیت اجتماعی باید بهش نگاه کرد یا نه. مخصوصا وقتی که واکسن آنفلونزای خوکی (H1N1) بیاد دیگه مساله سخت‌تر می‌شه. شما تا حالا واکسن زدید؟ چرا؟

کیک اسفنجی با طعم بادام

بعد مدت‌ها ننوشتن می‌خوام دستور پخت کیک اسفنجی با طعم بادام رو براتون بنویسم! تو فارسی به این‌جور کیک می‌گن اسفنجی و واقعا شبیه اسفنج هم هست این کیک. البته در انگلیسی هم کیک اسفنجی داریم (sponge cake) ولی این کیکی که من می‌خوام دستورش رو بگم بهش می‌گن خوراک فرشته (angel food cake) که فرقش با قبلی ظاهرا اینه که تو کیک اسفنجی همه تخم‌مرغ استفاده می‌شه و تو این کیک فقط سفیده استفاده می‌شه. خوراک فرشته که خب چون سفید و سبکه بهش می‌گن و در مقابلش یه خوراک دیو (devil’s food cake) هم هست که کیک خیلی شکلاتی و تیره‌ایه.

اصل دستور رو از اینجا برداشتم ولی چون خیلی‌ها زیرش نوشته‌اند که شکرش زیاد بوده شکرش رو کم کرده‌ام.

مواد لازم:

۱/۴ ۱ (۱.۲۵) پیمانه پودر شکر

۱ پیمانه آرد کیک

۱/۲ ۱ پیمانه سفیده تخم‌مرغ

۱/۴ قاشق چای‌خوری نمک

۱ قاشق چای‌خوری کرم تارتار

۱/۲ ۱ قاشق چای‌خوری عصاره وانیل

۱/۴ قاشق چای‌خوری عصاره بادام

۱ پیمانه شکر

۱ پیمانه خلال بادام (یا به میزان کافی)

توضیحات:

آرد کیک (cake flour) رو در ولایت ما تو مغازه یه عنوان یکی از انواع آرد می‌فروشند. این آرد رو در واقع از قسمت وسط گندم که خیلی نرمه درست می‌کنند و باعث می‌شه که پروتئین کمتری داشته باشه و به همین خاطر برای کیک‌هایی که باید سبک‌تر باشن استفاده می‌شه. اگه این آرد رو ندارین همون یه پیمانه آرد معمولی رو بردارین و دو قاشق غذاخوری از سرش بردارین و به جاش نشاسته بریزین.

سفیده تخم‌مرغ رو هم از مغازه آماده می‌شه خرید. من خودم جدا می‌کنم که دردسر اینو داره که حالا با زرده‌اش چی‌کار کنم. حدود ۱۰ تا تخم‌مرغ بزرگ (large) این مقدار سفیده رو می‌ده.

کرم تارتار رو برای اینکه کفی که از زدن سفیده تخم‌مرغ درست می‌کنیم پایدارتر بمونه بهش می‌زنن. تا جایی که می‌دونم به طور سنتی تو ایران سفیده تخم‌مرغ رو تو کاسه مسی می‌زنن به همین دلیل. ولی اگه نداشتین هم چیزی نمی‌شه. اگه سفیده رو خوب زده باشین احتیاجی به کرم تارتار نیست.

عصاره وانیل و بادام‌هایی که اینجا هست به خاطر حفظ طعمش توی الکل حل شده‌اند. هم وانیل، هم بادوم پودرش هم پیدا می‌شه که باید نصفش رو بریزین. یعنی ۴/۳ قاشق چایخوری وانیل و ۸/۱ بادام.

DSC09878

دستور پخت:

شکر و آرد رو تو یه کاسه مخلوط کنید و کنار بگذارید البته اگه خیلی پایه‌اید خوبه که الک کنید. من هیچ‌وقت نمی‌کنم چون حوصله ندارم!

DSC09882

سفیده تخم‌مرغ‌‌ها رو با هم‌زن رو سرعت بالا به هم بزنید و یه مقدار کمی که شروع به کف کردن کرد نمک کرم تارتار، عصاره‌های وانیل و بادام (یا پودرش) و پودر شکر رو اضافه کنید. و انقدر بزنید تا کاملا سفید بشه طوری که اگه هم‌زن رو ازش در بیارید فوری برنگرده سرجاش.

DSC09881

بعد مخلوط آرد و شکر رو یواش یواش بهش اضافه کنید. دیگه با هم‌زن برقی هم نزنید که پفش بخوابه. با یه قاشق فقط اون‌قدر قاطی کنید که آرد دیگه دیده نشه. این رو توی ظرف کیک بریزید (دایره ۲۳-۲۴ سانتی یا ۹-۱۰ اینچی)  و روش خلال‌ بادام‌ها رو بریزید. بسته به سطح ظرف یا مقداری که بادام دوست دارید کنتر یا بیشتر از یه پیمانه ممکنه مصرف بشه البته.

DSC09884

فر رو رو دمای ۳۷۵ گرم کنید و بعد برای ۳۵-۴۰ دقیقه بپزید. بعد از ۳۵ دقیقه می‌تونید با خلال دندون چک کنید و اگه چیزی بهش نچسبید دیگه پخته. کیکی که روش چیزی ریخته شده چون نمی‌شه موقع در اوردن برعکسش کرد بهتره توی ظرفی پخته بشه که تهش درمیاد.

DSC09572

پروژه کتاب‌های نخوانده

دوستان نزدیک می‌دونند که من خیلی عشق کتاب خوندن هستم. البته نه اینکه خیلی زیاد کتاب بخونم مخصوصا تو انگلیسی سرعتم زیاد نیست. ولی علاوه بر خوندن علاقه شدیدی هم به داشتن کتاب دارم. تا وقتی ایران بودم یک افتخارم هم این بود که هیچ کتاب نخونده‌ای تو کتابخونه‌ام نداشتم. ولی اینجا هم به دلیل همون پایین بودن سرعت خوندن و هم دلایل استراتژیک دیگه کلی کتاب جمع شده برام که نخونده‌‌ام. یکی از مهم‌ترین دلایلش حراجه! اصلا یادم نمی‌آد که تو ایران کتاب رو حراج کنند ولی اینجا اکثر کتاب‌فروشی‌ها یه قسمت حراجی دارن. خب آدم وسوسه می‌شه دیگه. مثلا سری کتاب‌‌‌های ارباب حلقه‌ها (The Hobbit and The Lord of the Rings) رو این کتاب‌فروشی شهرمون با قیمت خوبی گذاشته بود. نمی‌شد نخری که. یا بعضی‌وقتا یه کتاب خاصی رو می‌خوام مثلا توی گروه کتاب‌خونی قراره خونده بشه و چون آمازون اگه بالای ۲۵ دلار خرید کنی پول پست رو نمی‌گیره خب یه کتاب دیگه هم می‌گذارم روش که ۲۵ دلار بشه! این‌طوری یه سری زیادی جمع شدند که نخونده موندند. ولی چند وقت پیش تصمیم گرفتم که تا وقتی همه این کتاب‌ها رو نخونده‌ام کتاب دیگه‌ای نخرم و نخونم.

اول از همه از The Woman in White شروع کردم. این کتابه رو خودم نخریدم. علیرضا اون موقع که مجرد بود خریده بوده. هی هم به من می‌گفت که اینو بخون خوبه. یه بار شروعش کردم ولی کتاب سال ۱۸۵۹ نوشته شده و خب پر از توصیف و توضیح. اون بار حوصله‌ام نشده بود ولی این‌بار دیگه مجبور بودم. ولی انصافا کتاب خوبی بود. کتاب معمایی و کارآگاهیه. به همین دلیل هم هیجان انگیزه و اینکه می‌‌خوای بفهمی که چی به چیه تشویقت می‌کنه که از توصیفات طولانی خسته نشی. شخصیت‌ها رو هم خیلی خوب ساخته و به نظر من منطق داستان هم درست حسابی بود. فیلمش هم با همین اسم هست که من هنوز ندیده‌ام. ولی یه جالبی کتاب به اینه که داستان از روایت‌ آدم‌های مختلف درگیر و از نقطه نگاه اونا نوشته شده و خیلی طبیعیه که اطلاعات بواش یواش جمع می‌شه که نمی‌دونم تو فیلم هم این طوری هست یا نه. فیلمش رو اگه کسی دیده بگین چه طوری بوده.

خب  فعلا از این. بعدا راجع به بقیه‌شون می‌نویسم.

روزمره

خیلی وقته ننوشته‌ام. البته روزهایی هم نبوده که خیلی نوشتن ازش راحت باشه. روزهای اول که به بهت وغصه و گریه و بعدش گشتن دائم توی اینترنت و تلویزیون و اخبار و حرف مردم و سخنرانی دنبال یه ذره امید گذشت.

این روزها دلم می‌خواست از چیزای دیگه بنویسم. دلم می‌خواست از روزمره زندگی بنویسم. از غذایی که پخته‌ام و از لباسی که خریده‌ام. از کتابایی که خونده‌ام و فیلم‌هایی که دیده‌ام. ولی انگار آدم خجالت می‌کشه از زندگی کردن. انگار خیانت کرده‌ام. انگار فراموش کرده‌ام. ولی دلم تنگ شده برای وب‌لاگم. می‌خوام بازم بنویسم هر از گاهی. از همین چیزای پیش پا افتاده و روزمره.