خب گزارش بدم از این روزا. وقتی برگشتم که یه مدت مشغول تمیز کردن خونه و خرید و اینا بودیم. علیرضا انگار اصلا تو این خونه زندگی نکرده بودا. غذاهایی که من بودم درست کرده بودم همچنان در یخچال بود و همه جا تار عنکبوت گرفته بود.
بعدش هم مهمون داشتیم و با اونا و دوستای دیگه رفتیم کنسرت شجریان. کلا البته من خیلی مدل عشق شجریانی نیستم و این دفعه که علیزاده و کلهر هم نبودند. ولی خب بد هم نبود. یه روز دیگه هم رفتیم نمایشگاه کارهای اردشیر محصص.
این هفته گذشته هم با روجا هر روز می رفتیم یه سری کافیشاپهای شهر رو امتحان میکردیم که اگه نگرانی جیب و وزن نبود خیلی کار هیجانانگیزیه.
ا راستی یادم رفت بگم تولدم هم بود. سی ساله شدم. فعلا فقط همین.