Author Archives: رویا

جریمه

اول بگم که فعلا یه درسم رو انتخاب کردم. Architecture of Large Scale Information Systems. متاسفانه صفحه‌اش عمومی نیست. درس جالبی به نظر میاد. می‌شه گفت تو دسته درسای جدیده ولی خیلی هم پرت نباید باشم توش. هنوز دو روز نگذشته هم تمرین اول رو گذاشته.

یه اتفاق بامزه دیروز افتاد رو گفتم تعریف کنم. ما موقع اومدن به اینجا جریمه شدیم! به خاطر سرعت. البته بنده که خواب بودم. ولی علیرضا می‌گه که همون لحظه افتاده تو سرپایینی و سرعتش رفته بالا و داشته سرعت رو می‌اورده پایین که پلیس نگه‌مون داشت. بعد علیرضا که دیروز رفته بود پست کنه جریمه رو، خانومه که پاکت‌ها رو می‌گرفته از آدرس فهمیده جریمه است و گفته اا تو هم جریمه؟ انگار حسابی سخت‌گیر شده‌ان. گفته فقط همین امروز ۳ نفر دیگه هم من گرفتم پاکت‌هاشون رو. بعد اون یکی مسووله هم گفته ای بابا منم مال دو نفر دیگه رو گرفتم!

معضل انتخاب واحد

دیروز اولین روز کلاسا بود و من سر دو تا کلاس رفتم. ولی هنوز هم نمی‌دونم چه درسی بگیرم. از ۳ تا درسی که باید بگیرم یک دونه‌اش رو هم نمی‌دونم چی بگیرم. یه مقداریش مشکل فلسفی خودمه. نمی‌دونم درس آسون بگیرم و نمره‌‌ام خوب بشه یا اینکه درس کاملا جدید بگیرم که خب پدرم درمی‌آد و نمره خوب هم نمی‌گیرم ولی چیز یاد می‌گیرم. مثلا یکی دو تا درس هست که یا خودش رو یا شبیه‌اش رو قبلا گرفته‌ام. ولی اولا که یادم رفته، ثانیا که خب خیلی فرق هست بین درسی که اینجا درس می‌دن با درسی که ایران گرفته‌ام. هم بهرحال من درس رو تو دانشکده ریاضی گرفته‌ام که خیلی تئوری بوده و بعد هم درس رو اینجا داره کسی می‌ده که خودش یه قسمت خیلی جدید اون موضوع رو به وجود آورده و درسی که می‌ده و راهی که برای رسیدن بهش انتخاب می‌کنه چیزی نیست که تو هیچ کتابی پیدا بشه.

Bill Gates و Steve Jobs

دوست هم کلاسیم تو تعطیلات که اومده بود پیش ما یه عالم فیلم بهمون داد. خلاصه این مدت کلی فیلم دیدیم. البته خیلی جدید نبودن به همین خاطر دیگه اینجا راجع بهشون نمی‌نویسم.

یکی از این فیلم‌ها Pirates of Silicon Valley بود. راجع به سال‌های اول به وجود آمدن کامپیوترهای شخصی و رقابت بین دو تا شرکت Apple و Microsoft و خود Steve Jobs و Bill Gates هستش.

البته فیلم مستند نیست و بازیگر بازی می‌کنه ولی ظاهرا اتفاقاش به نسبت دقیق هستن. خیلی برام جالب بود شخصیت این دو تا آدم. یه نکته جالب اینه که هردوی اینا خودشون تنها نبودن و با یکی دیگه شریک بودن.

Steve Jobs تو دوران دبیرستان با Steve Wozniak آشنا می‌شه. هم وقتی فیلم رو می‌بینی هم چیزایی که خوندم به نظر میاد که Steve Jobs خودش در واقع بیشتر نقش مدیر رو بازی می‌کرده و کارای تکنیکی رو همش اون یکی انجام داده. اصلا جریان اولین کامپیوتر شخصی هم این بوده که اون یکی Steve برای خودش یه چیزی سرهم کرده بوده و Steve Jobs راضیش می‌کنه که بفروشنش و از اون جا شرکت Apple راه می‌افته.

Bill Gates هم تو مدرسه با Paul Allen آشنا می‌شه و با هم برنامه می‌نوشتن. مثلا تو سن ۱۴ سالگی با هم یه دستگاهی می‌سازن که اطلاعات ترافیکی رو می‌خونده و گزارش درست می‌کرده و شروع می‌کنن به فروختنش و ۲۰۰۰۰ دلار درمی‌آرن. بعدا یه مفسر BASIC با هم می‌نویسن که با اون شرکت Microsoft رو شروع می‌کنن. جالبی این قضیه هم اینکه اول می‌رن به این شرکتی که اینو می‌خواسته می‌گن که ما اینو نوشتیم و طرف هیجان زده می‌شه و می‌گه دو سه هفته دیگه بیاین ارائه بدین. ولی اون موقع اینا هیچ‌چی ننوشته بودن و تو همون چند هفته همه برنامه رو می‌نویسن. البته ظاهرا Bill Gates‌ خودش هم خیلی برنامه‌نویس بوده و تا سال‌ها خط به خط برنامه‌هایی که می‌فروختن رو نگاه می‌کرده و خودش هم قسمت‌های بزرگی‌اش رو می‌نوشته.

یه نکته جالب دیگه اینکه ظاهرا هردوی اینا مدیر‌های خیلی سخت‌گیر و بداخلاقی هستند و دائم سر زیردست‌هاشون داد می‌زنند.

یه سری ویدیو هم رو youtube‌ هست که بعد از سال‌ها Steve Jobs و Bill Gates کنار هم نشستن و مصاحبه کردن( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵و ۶ و ۷ و ۸ و ۹ و ۱۰).طولانیه ولی به نظر من خیلی جالبه. جالبه که اینا به اینکه انقدر با هم رقیبن ولی خود همین چندین و چند سال توی صحنه این رقابت با هم بودن بهشون یه تجربه مشترکی داده که خودشون از یادآوری‌اش حال می‌کنن.

800px-JobsGatesJI1.jpg

تصور ترم بعد

با اینکه نوشتم آخرین روز تعطیلات از وقتی هم اومدم اینجا بازم هیچ کاری نکرده‌ام. روز اول که دیر رسیدیم و من یه ذره حالم تو ماشین خوب نبود و خوابیدم. فرداش به تمیز کردن و خرید گذشت. شنبه و یکشنبه هم که تعطیل بود.

امروز رو ولی با تنبلی حسابی نرفتیم بیرون. امشب ولی باید بشینم مقاله رو بخونم و فردا با استادم قرار بگذارم. که دیگه اومدنم بیخود نباشه.

با اینکه درس‌های اینجا معمولا خیلی کار دارن و برای من خیلی جدیدن ولی بازم چون مشخصه که چی کار باید بکنم احساس اعتماد به نفس بیشتری توش دارم تا پروژه که باید یه کاری بکنم که استاد خودش نکرده و برنامه و راه مشخصی نداره.

این ترم دنبال کار هم باید بگردم که واقعا کار وحشتناکیه. از هیچی اندازه لباس رسمی پوشیدن و مصاحبه کاری کردن بدم نمی‌آد.

درس هم اصلا نمی‌دونم چی بگیرم. برعکس ترم پیش که به غیر از درسایی که گرفتم حداقل دو تا درس دیگه هم واقعا دلم می‌خواست بگیرم این ترم راجع به یه درس هم مطمئن نیستم.

خلاصه فعلا از ترم دیگه خیلی می‌ترسم. خدا کنه خودش به اندازه تصورش بد نباشه.

آخرین روز تعطیلات

امروز آخرین روز تعطیلاته برام تقریبا. ترممون از ۲۱دسامبر ژانویه (اول بهمن) شروع می‌شه ولی می‌خوام زودتر برم که برای پروژه ترم دیگه تا کلاسا شروع نشده کار کنم. می‌خواستم یه ۴-۵ روزی زودتر برم. ولی یک سرمای سختی خوردیم که نگو. دوست دبیرستان علیرضا که ۴ سال بود همدیگه رو ندیده بودن کلی راه از غرب آمریکا اومده بودن پیش ما. ما هم کلی مثلا برنامه‌ریزی که ببریمشون فیلادلفیا و تازه بعدش بیایم نیوهیون ولی از همون روز اول بنده سرما خوردم و دیگه شبش افتادم. تب خیلی بالا داشتم و انقدر تنم درد می‌کرد که نه خوابم می‌برد نه می‌تونستم از جام بلند شم. علیرضا هم همون روز سرما خوردگیش شروع شد. خلاصه که مهمون‌های بیچاره مجبور شدن بمونن خونه و برای ما سوپ درست کنند و همه برنامه‌های مسافرت تعطیل شد. بعد دو روز خوابیدن بازم تبمون پایین نمی‌اومد. زنگ زدم به دکتر می‌گه از علائمت احتمالا آنفولانزاست و هیچ راه حلی نداره جز اینکه keep each other company و مایعات بخورین. بعد سه روز تب من و روز بعدش هم تب علیرضا اومد پایین خوشبختانه.

می‌خواستیم یه سر هم بچه‌ها تو نیوهیون رو ببینیم. اینه که اومدیم سرراه اینجا. البته فعلا سه روزه که سرشون خراب شدیم و طبق روال قدیم به بازی گذشته. فردا هم انشاالله راه می‌افتیم که بریم به طرف ایتاکا.