۱۴ فوریه

می خواهم فریاد بزنم
     می خواهم دنیا بداند
که دیرپایی است
     نه اندیشیده‌ام
          جز از برای تو
تو را سپاس می‌گویم
      «یادآور زندگی»ام ‍
تو را سپاس می‌گویم
     از برای ثباتی که می‌پوییم
               علیرضا

6 thoughts on “۱۴ فوریه

  1. Saleh

    یادش به خیر! اولین بار یکی از همین شعرهایش را -شعرهای معلم نامتعارف‌مان را می‌گویم- وقتی چهارزانو روی میز مدرسه نشسته بود، شنیدم. دومی را تابستان 82 توی پله‌های بین طبقه‌ی اول و دوم دانشکده. سومی را هم در دفتر مجله‌ی همکف؛ چند روز بعد از دومی. همان روز که همه با هم مافیا بازی می‌کردیم. این هم چهارمی..

  2. Saleh

    الان توجه‌ام جلب شد که ساختار این پست کژتابی دارد! جوری نوشته شده است که هم می‌توان “علیرضا” را جزئی از کلمات شعر تلقی کرد و مرجع ضمیرهای “تو”، و هم می‌توان “علیرضا” را خارج از کلمات آن شعر و در واقع گوینده‌ی شعر تلقی کرد.‌ نتیجه‌ این‌که معلوم نمی‌شود “علیرضا” متکلم است یا مخاطب (که خود این کژتابی البته بسیار زیبا است) و بنابراین محتمل می‌شود که کامنت قبلی‌ام یک سوتی تمام عیار باشد!!

Comments are closed.