ما از انگلیس برگشتیم. سفر خیلی خوبی بود. این هم نکتهوار از سفر:
– دیگه بعد از چندین مسافرت اخیر فهمیدم که تا وقتی هنوز سپهر بچه است خونه از هتل خیلی راحتتره.
– این خونهای که این مدت بودیم خونههای دانشگاه بود که کسایی که مدتی قرار بود تو موسسه باشن توش میموندن. اینه که خیلی از همسایهها آشنا بودند. البته بعضیها دو سه روزه میاومدن و میرفتند و نفر بعدی میاومد. ولی بعضی هم مثل ما طولانیتر بودند.
– خونه نسبتا خوبی بود. میشه گفت واقعا خوب بود به جز دستشویی و حمومش! برام واقعا تعجب داشت که با اینکه موکتها به نظر نو میاومد و یه لک هم نداشت (که با این همه رفت و امد عجیب بود) دستشوییها قراضه. اولا که به مدل خیلی از دستشوییهای انگلیسی شیر آب سرد و شیر اب گرم کاملا از هم جدا بود. یعنی قراره که چاهش رو ببندی و آب رو تو کاسه دستشویی قاطی کنی و با اون آب دستت رو بشوری که خب برای ما سخت بود.
فقط این نبود. کلا دیوارها همه مدل دستشوییاش قراضه بود!!
– حموم هم یه مدل پیچیدهای بود که هر روزی یه مدلی کار میکرد و بدتر از اون دوشش آب رو فقط عمودی میریخت که باید میچسبیدی به دیوار تا دوش بگیری. خلاصه حمومش واقعا با اعمال شاقه بود!
– خونه تلویزیون داشت که برای سپهر چیز جدیدی بود. یه کمی روزهای اول گذاشتم کانال بچهها رو نگاه کنه چون برنامههاش به نظرم خوب اومده بود ولی بعد دیدم دیگه از کنترل خارج میشه محدودش کردیم به همون یک ساعت.
– بعضی برنامههاش واقعا جالب بود. مثلا یکی که سپهر هم خیلی خوشش میاومد I can cook بود که با بچهها آشپزی میکرد. حالا قصد دارم از دستور غذاهاش استفاده کنم و سعی کنم با سپهر چندتاش رو درست کنیم.
– برای خودمون هم خوب بود که فوتبالها رو که ساعتش هم اونجا خیلی خوب بود ( از ۵ عصر شروع میشد) خیلی راحت دیدیم. از وقتی اومدیم اینجا باید وسط روز و از رو اینترنت و سایتهای ایرانی ببینیم که خیلی یاد اونجا رو میکنیم.
– یه چیزی که تو برنامههای تلویزیونی بچهها برام جالب بود اهمیت دادن به حضور کسایی با معلولیتهای چه جسمی چه ذهنی بود. تا جایی که من دیدم تو آمریکا برنامهها سعی میکنند نژادهای مختلف رو تو برنامهها بگذارن یا تعداد دخترها و پسرها هماهنگ باشه ولی اهمیت به کسایی با محدودیتهای جسمی یا ذهنی رو ندیده بودم اینجا و تو برنامههای اونجا برام خیلی جالب بود.
– تقریبا همه بهمون گفته بودند که همه چیز تو اروپا خوشمزهتر از آمریکاست. شاید توقع ما خیلی بالا رفته بود. میوهها و غذاها طوری نبود که احساس کنیم تا حالا مثلش رو نخوردیم. توتفرنگی به طور خاصی خوب بود که خب البته گرونتر بود از معمول اینجا. آب سیب خیلی خوبی اونجا داشت که اصلا مشابهش رو اینجا ما ندیدیم و خیلی خوب بود. نون هم یه مدل نون برای تست کردن میخریدیم که با اینکه خیلی اررزون بود خوشمزه بود.
– مواد غذایی حداقل از اونجایی که ما خرید میکردیم گرونتر از اینجا بود. اما از همه وحشتاکتر رستوران بود که یه چایی و شیرینی یهو ۳۰ دلار میشد.
– و اما چایی و شیرینی. یک رسم انگلیسی به قول خودشون cream tea بود که شامل یه قوری چایی بود که رسمش اینه که توش شیر بریزی (که ما نمیریختیم) همراه scone که یه چیزی بین شیرینی و نون هست. scone اینجا هم هست که معمولا مثلثی و نسبتا سفت و خشکه که من خودم زیاد دوست ندارم. ولی scone اونجا اتفاقا خیلی نرم بود و بعد با clotted cream که فکر کنم همون سرشیر خودمون باشه و مربا میاوردن.
-یکی از بهترین خوبیهای اونجا راه رفتن بود. ما که ماشین نداشتیم ولی مدل شهر هم طوری بود که ماشین خیلی مناسب نبود. اینه که همه جا پیاده میرفتیم. محل خرید مواد غذایی ۲۰ دقیقه فاصله داشت. کالسکه رو برمیداشتیم و با سپهر میرفتیم. چون خیلی هم نمیتونستیم بار بیاریم کم خرید میکردیم اینه که حداکثر یه روز درمیون باید میرفتیم. فکر میکردم که چرا اینجا پیادهروی نمیکنم انقدر. یه دلیلش اینه که اونجا مجبور بودم. یعنی درسته که الان که نشستم اینجا میگم خوب بود! ولی خب وقتی خسته باید کالسکه سنگین رو هل میدادم و بعد سپهر هم وسط راه غر میزد که چرا دکمه عابر پیاده رو من فشار ندادم یا چرا از این خیابون رفتیم به جای اون یکی انقدر هم جالب به نظرم نمیاومد! و یکی دیگه هم اینکه اونجا مرکز خرید وسط شهر بود و مسیر رفت و برگشت کالجهای قدیمی، مغازههای کوچولوی بامزه، ملت توریست، رودخونه و کلی چیز دیگه میدیدیم. اینجا اگه من بخوام پیاده برم تمام مسیرم یه خیابون پت و پهن سه لاینه است!
خب خیلی طولانی شد. اگه باز چیزی یادم اومد مینویسم.