فکر کنم احساس تقصیر و مطمثن نبودن به کاری که کردی، کم و بیش جزو جدانشدنی پدر و مادر شدنه. ولی خب با بزرگشدن بچه موردش تغییر میکنه. یادمه ماههای اول از هیچ کاریام مطمئن نبودم. اینجا هم خیلی نوشتم راجع بهش. از غذا و خواب و حموم و بغل کردن و … . هی تو اینترنت میگشتم و هی گیجتر و گیجتر میشدم. ولی خب کم کم روال یه مقدار دستم اومد. و حالا یه احساس اطمینانی دارم. وقتی یه کسی رو که بچه کوچکتر داره میبینم احساس میکنم میتونم با اطمينان یه چیزایی که به نظر خودم خوب بوده بگم و یه چیزایی رو هم بگم که اصلا مهم نیست چکار میکنه و بعضی چیزا رو هم بگم باید سر کنی باهاش تا رد بشه.
در مورد همین الان سپهر هم تو خیلی موردها دیگه اون گیجی سابق رو ندارم. ولی تو یه مورد احساس شدید تقصیر میکنم (guilt) و اون فعالیت فیزیکیه. من خودم از بچگی خیلی کم تحرک بودم. یادمه بابام بهم اصرار میکرد که بیا یه دقیقه تو حیاط و من نمیرفتم. همین تازگی هم بود که بابام گفت که مامان بزرگم از بچگی بهم میگفته کشمش سایه خشک!! از بس دوست نداشتم بیرون برم. طپش قلبم هم مزید علت شده بود و دیگه حتی زنگ ورزش هم ورزش نمیکردم. حالا برای خودم هر عاقبتی داشته یا نداشته میگم خب مسوولش خودم هستم. ولی در مورد سپهر همهاش این احساس تنبلی بیرون نرفتن از یه طرف و احساس گناه که بچه باید فعالیت فیزیکی داشته باشه تو سرم با هم میجنگن. این یکی دیگه میدونم که صدتا روش درست و غلط نداره و یه چیزیه که باید خودم رو مجبور کنم. و سعیام رو میکنم. اینجا هم نوشتم که شاید بیشتر مجبور بشم.