اين چند روز هم به

اين چند روز هم به خاطر بحثي كه راجع به اقتصاد اسلامي با صاحب وب لاگ ديوانگي عاقلانه شد هم به خاطر بحث حكومت ديني كه بايد ارائه بدهيم، به اين صفت ديني و اسلامي فكر مي‌كردم. خب بهتره اول نظرات دكتر سروش رو بنويسم. چيزهايي كه خواهم نوشت مطئننا همه حرف‌هاي موجود نيست تازه حتي همه حرف‌هاي دكتر سروش هم نيست.
توي كتاب “فربه‌تر از ايدئولوژي “ مقاله باور ديني، داور ديني يك سري سوال و جوابه راجع به حكومت ديني.
– معناي تازه‌اي كه ما از حكومت ديني پيدا مي‌كنيم اين است كه حكومت ديني، حك.متي است متناسب با جامعه ديني و جامعه ديني جامعه‌اي است كه در آن چيزهايي مي‌گذرد كخ منافات قطعي با فهم قطعي از دين قطعي ندارد، نه اين‌كه همه چيزش از دين اخذ و اقتباس كرده باشد. ( در جاي ديگه توضيح مي‌ده كه دين يعني كتاب و سنت قطعي ) . همين فهم ديني هم سيال است و لذا تشخيص منافات و عدم منافات اين يا آن مقوله با دين هم سيال خواهد شد ولي اين سياليت هيچ ضرري ندارد و جز پختگي حاصلي به بار نمي‌آورد. لازمه حكومت ديني داشتن شكل جامد و صلبي براي حكومت نيست بلكه حكومتي است كه در آن هميشه پاس دين نگه داشته مي‌شود. ( باز توضيح مي‌دهد كه البته كتاب و سنت هر تفسيري را بر نمي‌دارد و هر معنايي را نمي‌توان بر آن حمل كرد.)
بعد توضيحاتي داره راجع به اين كه اديان در جوامعي ظهور كردند كه از قبل شكل گرفته بودند و بسياري از نهادها و آداب و رسوم در آن‌ها شكل گرفته بود و دين تغييري در خيلي از اين آداب و نهادها نداد. كه توضيح اين مطالب توي مقاله ذاتي و عرض در دين در كتاب بسط تجربه نبوي مفصل‌تره. و اين‌كه روش هاي فقهي روش هاي حداقلي است نه حداكثري به اين معني كه اگر به همه امور فقهي هم عمل شود باز جامعه اصلاح نمي‌شود كه باز توضيح بيشترش در مقاله دين اقلي و اكثري توي همون كتاب بسط تجربه نبوي هست. و براي داشتن يه جامعه خوب بايد به خيلي چيزهاي ديگه مثلا روان‌شناسي و جامعه شناسي مردم هم توجه كرد.
و خلاصه اين‌كه جامعه ديني دغدغه دين داره. اين دغدغه‌اي است كه عمل را تنظيم مي‌كند مثلا به كسي كه مي‌گويند مواظب باش به پرتگاه نيفتي. آنطرف پرتگاه زمين بيكراني است كه مي‌تواند در آن بدود ولي در تمام دويدن هايش حواسش جمع است كه به پرتگاه نيفتد. و جامعه ديني جامعه‌ايست كه چنين گوهري دارد گرچه شكل بيروني آن ممكن است متفائت باشد. بعد مي‌گه كه اين ممكن است باعث بشه كه بگيم دين ترمزه و چراغ بودن دين رو ازش بگيريم. و مي‌گه كه چراغ بودن دين از راه ترمز بودنش تحقق پيدا مي‌كند خصوصا در امور عملي فقهي. اين كه خداوند تعبير “حدود“ رو براي احكام به‌كار مي‌برد بي سبب نيست. او از ما مي‌خواهد كه از اين حدود تعدي نكنيم و همين عدم تعدي هاست كه روشن مي‌كند ما چه بايد بكنيم.
دين يك داور است نه يك منبع. و از طريق داوري آموزگاري هم مي‌كند. داور نوع نزاع و سطح نزاع را مشخص نمي‌كند و بسطه به سطح عمل و انديشه نزاع كنندگان يا بازي‌كنندگان دارد.
“اينان اهل ايمان نخواهند بود مگر اين‌كه ترا داور مشاجرات خود كنند و حكم ترا بي خيچ ملالت و كراهتي بپذيرند و در برابر آن تسليم كامل شوند(نساء 65) “ پس شرط دين‌داري دو چيز است. يكي داوري خواستن از پيامبر و ديگري تن دادن به اين داوري.