ديروز رفته بودم انقلاب. 10000

ديروز رفته بودم انقلاب. 10000 تومن بن كتاب داشتم. هي مردد بودم كه 15000 تومن ديگه بذارم روش كتاب مستطاب آشپزي بخرم يا نه همين جوري خرجش كنم. چون قبلش بليط هواپيما خريده بودم 15000 تومن پول همرام نبود و فكر كردم خب پس اين هم داره مي‌گه كه كتاب آشپزي رو بي‌خيال! “بيلي باتگيت“ رو خريدم و “دفترچه ممنوع“ رو. ديدم تا خرداد هم مهلت داره بقيه‌اش رو هم اگه طاقت بيارم مي‌دارم براي نمايشگاه كتاب.
كتاب‌فروشي خوارزمي تمام ويترينش رو پارچه كشيده بود و عكس‌هاي سيمين دانشور رو گداشته بود تا سقف هم ساربان سرگردان چيده.
يه كتاب اومده بود، از مهدي اعتمادي به اسم شب ايراني. اين شب ايراني رو وفتي سوم راهنمايي بودم خوندم و همون معلم زبانمون كلي دعوام كرد گفت از تو انتظار نداشتم از اين جور كتابا بخوني!! اون مال ر.اعتمادي بود. نمي‌دونم اون هم همينه يا نه. روم نشد برم نگاش كنم!!!! خلم انگار براي كتاب‌فروشه هم كلاس گذاشتم!!