تو راه کلي دسته هم

تو راه کلي دسته هم ديديم. شيراز رسمشون اينه که (شايد همه‌جا باشه من نديدم) دسته‌ها از شب اول محرم از تکيه خودشون تو محل خودشون شروع مي‌کنن و هر دفعه مسافت بيشتري رو مي‌رن. تا اينکه روز عاشورا همه تا شاهچراغ مي‌رن. ما از بچگي با بابام روز عاشورا مي رفتيم نزديک شاهچراغ و دسته‌ها رو نگاه مي‌کرديم. يه رسم ديگه هم که دارن اينه که شربت آبليمو مي دن (زياد غذا رسم نيست تو شيراز) بعضي‌ها هم عرقيات (نه از نوع، مثلا بيدمشک، گلاب اينها!!) مي دن. هميشه يه ليوان مي‌گرفتيم و کلي شربت مي‌خورديم. تو شيراز خب از جاهاي مختلفي زندگي مي‌کنن. و تفاوت نوع عزاداري ها خيلي جالبه. مثلا عشاير قشقايي و اينها خيلي جالبن و از همه باحال‌تر هم دسته آباداني‌ها، بوشهري‌ها و بندري هاست که خيلي به هم شبيه. من امسال دسته آباداني‌ها رو نديدم ولي بابام اينا رفته بودن فيلم گرفته بودم. اول براي شروع مراسم يه مدن سنج و دمام و بوق مي زنن. فقط مي‌زنن. بعد هي تند و تندش مي‌کنن و اين باعث مي‌شه مردم جمع شن. بعد قطعش مي‌کنن و سينه زني شروع مي‌شه که حتما تو تلويزيون ديدين. که کمر هم رو با يه دست مي‌گيرن و تو يه دايره مي‌چرخن و سينه مي‌زنن. يادمه که بچه بودم آخر مراسم مي‌رفتن تو مسجد خودشون و زنا رو بيرون مي‌کردن. بابام مي‌گفت مثل اينکه پيراهناشون رو در ميارن و ديگه خودشون رو خفه مي‌کنن! نمي دونم ولي من به اينا به چشم هنر نگاه مي‌کنم و فکر مي کنم که هنر و مذهب خيلي به هم مربوطه. دو جنبه نيازهاي يه آدم و چه خوبه که به هم مربوط باشه