روز عاشورا صبح رفتيم خانقاه. يکي از استاداي ادبيات دانشگاه شيراز اونجا سخنراني ميکرد من به شدت خوابم مياومد اونم داشت تاريخ عاشورا رو ميگفت و سعي ميکرد که از منابع معتبر بگه اکثر حرفاش جالب بود مخصوصا شعرهايي که ميخوند خيلي قشنگ بودن. نمي دونم چرا اين مداحها به جاي اينکه حرفاي تکراري و الکي بزنن اين شعرا رو نميخونن. ولي يه موضوعي رو که روش حرف زد و من خوشم نميياد تاکيد رو اين قضيه است که از زمان پيغمبر بلکه اصلا از زمان آدم از اين قضيه رو ميدونستن. من که خوشم نميياد!!! به قول کيرکگارد اين عنصر اضطرابه که مهمه.!
آشپزی
آیفون
آیندهنگری
اخلاق
اریگامی
امریکا
اولینها
ایران
بابا
بانک
برکلی
بهتن
بچهداری
تقویم
تلویزیون
تنکسگیوینگ
تولد
جنگ
جیم
حاملگی
خانه
خبر
دنیا
دو سالگی
دوچرخه
دویدن
رانندگی
روزمره
زنان
سال نو
سرگرمی
سفر
سمپاد
سه سالگی
سوال
سیاست
شبکههای اجتماعی
شریف
شعر
شیردادن
طپش قلب
علائق
عکس
غر
فصلها
فوتبال
فیلم
لیست زندگی
لینک
متعلقات
متفرقه
مدرسه
مردم
مهاجرت
موسیقی
مونتسوری
نظر
نوامبر
نوستالژی
نوشتن
نویسنده
نکته
هالووین
هوا
وبلاگ
ورزش
وسایل بچه
ونکوور
پاریس
پروژه ماهانه
پرینستون
پزشکی
پلاک پنج
پنج سالگی
پول
چهار سالگی
کاردستی
کامپیوتر
کتاب
کرنل
کرونا
کریسمس
کلاس اول
کمبریج
یادگیری
یک روز در زندگی