همين آقاي مدير! از فعاليتهاش در جبهه ملي هم گفت و اونجا کلي بحث سياسي شد من هم که طبق معمول طرف آقاها نشسته بودم چون معمولا حرفاشون جالبتره (گرچه اين دفعه حرفاي خانومها هم بد نبود که حالا بعد ميگم) کلي خوشم اومد حرف از نقش جبهه مليها در انقلاب و بعد اينکه مليت ما و مليگرايان اصلا باعث شيعه شدن ما شده و چهقدر حيف که ميخوان اين مليت و مذهب رو از هم جدا کنند. ميگفتن که مثلا اعراب تا مصر هم رفتند و زبان اونا رو عوض کردند ولي زبان ما رو عوض نکردند و ايرانيها و نخبگان مليگراي ما براي مقابله با اونها شيعه شدند. بعد هم بحث کشيد به فلسطين و اينکه عمليات شهادت طلبانه باعث شده که اسراييل تو يکي از مهمترين راههاي درآمدش يعني توريسم بهخاطر ناامني کلي ضرر کنه. من اونجا به حرفاي کاپيتان فکر ميکردم .
Monthly Archives: March 2002
امروز يه جند تا عيد
امروز يه جند تا عيد ديدني رفتيم و چند تا هم اومدن خونمون. يکي از جاهايي که رفتيم مدير مدرسه دانشگاه پهلوي سابق! هم بود. من درست نميشناسمش. ولي يادم به حرفاي معلم رياضي مون افتاد. اون عشق مدرسه دانشگاه بود. يه مدرسه دانشگاه ميگفت صدتا از دهنش ميريخت. اين مدرسه وابسته به دانشگاه پهلوي اون موقع و مختلط بوده و در سطح کشور امتحان ميگرفتن و شاگرداش رو انتخاب ميکردن. اين معلممون ميگفت که همين مدير مدرسه انقدر پرونده بچهها رو زير و رو ميکرده که مطمئن باشه بهترين شاگردا رو اورده و هميشه همه رفتارها و کارهاي بچهها رو ضبط ميکرده. ظاهرا دکتر مجتهدي هم همينطور بوده يه دفترچه يادداشت داشته از تمام بچههاي البرز و صنعتي شريف. من هميشه فکر ميکنم بايگاني داشتن يکي از مشخصات يه آدم علميه. خودم هم خيلي دلم ميخواد خيلي چيزا رو نگه دارم. چيزايي که مربوط به زندگي خودمه رو تقريبا همه رو نگه ميدارم. ولي خب مثلا نميشه که همه روزنامهها رو نگه داشت مثلا من روزنامههاي موقع کوي دانشگاه رو نگه داشتم ولي چيزاي ديگه رو نه. مرتب کردن اين بايگانيها هم خيلي مهمه.
روز قبل از اينکه بيام
روز قبل از اينکه بيام خونه رفتيم فيلم سانس آخر سينما فرهنگ . «از شکلات شما متشکرم» . دو تا خانم پشت سر ما نشته بودند وقتي فيلم تموم شد يکيشون به اون يکي ميگفت اون هنرپيشه هه شبيه مامان فلاني بود!!!!
ديشب با بچهها قرار گذاشته
ديشب با بچهها قرار گذاشته بوديم که ساعت ۱۱:۳۰ همه online باشيم. تقريبا هم همه بودند. حسين درخشان هم گفته بود که تو yahoo chatroom هست و گفته بود که هر کي اومد بياد اونجا ولي اولا که تاقتي من بودم کسي اونجا نبود! خود حسين درخشان هم کلي وقت بود که idle بود!
قبل از عيد کتاب «
قبل از عيد کتاب « آنچه گذشت بر من» از «ناتاليا گينزبورگ» رو خوندم. کتاب خيلي قشنگي بود. حرفاي يه زني که شوهرش عاشق يه زن بود!!!