Monthly Archives: March 2002

ديروز دانشکده سمينار دکتر شهشهاني

ديروز دانشکده سمينار دکتر شهشهاني بود که مي‌شه گفت کار درست‌ترين استاد دانشکده‌مونه. خيلي هم آدم جالبيه. مثلا چند ساله که داره رو رياضي عمومي کار مي‌کنه و درس مي‌ده. جزوه‌هاي درس رو هر جلسه مي‌نويسند، تايپ مي‌کنند و رو اينترنت مي‌ذارند، بقيه اطلاعات و کارهاي مربوط به درس هم روي شبکه انجام مي‌شه. البته کساي ديگه‌اي هم هستند که اين کارا رو مي‌کنند ولي اين‌که اون با اين‌همه کار روي رياضي عممومي انقدر وقت مي‌ذاره خيلي براي من جالبه. روي فلسفه رياضي اينها هم کار مي‌کنه. ديروز اول جلسه گفت که وقتي به من گفتند که حرف بزنم خواستم راجع به مشغوليت‌‌هام حرف بزنم ديدم خب يکيش اينترنته (خيلي دلم مي‌خواد بدونم تو اين زمينه چي‌کار مي‌کنه) که ديدم به درد شما نمي‌خوره يکي ديگه هم که رياضي عمموميه که باز خوب نبود بعد ايده فاينمن(؟) بهم کمک کرد. اون آخرين جلسه‌ کلاساش مي‌گفته هر سوالي دارين به جز درباره دين و سياست بپرسين. گفت خب حالا شما هم هرچي‌ مي‌خواين به جز راجع به دين و سياست بپرسين! بچه‌ها هم کلي چيز پرسيدن. تو حرفا اينا براي من جالب بود.
يکي از بچه‌ها راجع به رياضي و فيزيک پرسيد. مثلا مي‌گفت که تو فيزيک چيزهاي جالب‌تري هست تو فيزيک يه چيزي هست که همه ذهنشون بهش مشغوله و اون نظريه وحدته ولي تو رياضي همچين چيزي نداريم. جواب دکتر اين بود که اولا اين خاصيت مساله وحدته که خب وقتي تو مي‌خواي بگي همه چي يکيه خب به همه مربوط مي‌شه و ديگه اين‌که اصلا اين‌طوري نيست که واقعا همه داشتند به اين موضوع فکر کنند ولي فيزيکي‌ها يه‌جوري يه توهمي راجع به چيزايي که روش کار مي‌کنن ايجاد کردند مثلا شايد خيلي‌ها فکر کنند که مي‌دونند ذراه بنيادي يعني چي ولي واقعا نمي‌دونند ولي شايد رياضي اين خاصيت رو نداشته که بشه چنين توهمي رو ايجاد کرد براي مردم، شايد هم کوتاهي از رياضيدان‌ها بوده.
يه‌جا هم از پوانکاره تعريف کرد که قبل از اينشتين راجع به خيلي از چيزهايي که اون گفته بوده و حرف زده (قراره مقاله‌اش تو شماره جديد نشر رياضي بياد) ولي اون هيچ تلاشي براش نکرده يعني شايد چون رياضيدان بوده به اين هم به يکي از جورايي که مي‌شه دنيا باشه نگاه کرده ولي خب به قول دکتر شهشهاني براي فيزيک‌دان‌ها اين مسائل ناموسيه!! يعني بايد بدونند اين‌جوري هست يا نه. بايد بگنش.
از اين حرفا يادم به اين موضوع افتاد که يه بار حرف اين بود تو دانشکده که چرا مثلا تو اخبار علمي فرهنگي اين همه از کشفيات پزشکي، نجوم، شيمي و … خبر مي‌دن ولي هيچ وقت خبري از رياضي نيست. هنوز هم نمي‌دونم اين خاصيت رياضيه يا خاصيت رياضيدان‌ها. خيلي دلم مي‌خواست از دکتر بپرسم که به نظرش رياضي خوندن اثر خاصي روي شخصيت آدم ها مي‌ذاره. مثلا همين بي‌تفاوتي به ديگران!!!!!

ديشب تو راديو گفت عروسك‌هاي

ديشب تو راديو گفت عروسك‌هاي دارا و سارا كه قراره عروسك‌هاي ملي باشند به بازار اومد. بايد برم يه سري به اسباب‌بازي فروشي‌ها بزنم ببينم چه شكلين.

ديروز رفته بودم انقلاب. 10000

ديروز رفته بودم انقلاب. 10000 تومن بن كتاب داشتم. هي مردد بودم كه 15000 تومن ديگه بذارم روش كتاب مستطاب آشپزي بخرم يا نه همين جوري خرجش كنم. چون قبلش بليط هواپيما خريده بودم 15000 تومن پول همرام نبود و فكر كردم خب پس اين هم داره مي‌گه كه كتاب آشپزي رو بي‌خيال! “بيلي باتگيت“ رو خريدم و “دفترچه ممنوع“ رو. ديدم تا خرداد هم مهلت داره بقيه‌اش رو هم اگه طاقت بيارم مي‌دارم براي نمايشگاه كتاب.
كتاب‌فروشي خوارزمي تمام ويترينش رو پارچه كشيده بود و عكس‌هاي سيمين دانشور رو گداشته بود تا سقف هم ساربان سرگردان چيده.
يه كتاب اومده بود، از مهدي اعتمادي به اسم شب ايراني. اين شب ايراني رو وفتي سوم راهنمايي بودم خوندم و همون معلم زبانمون كلي دعوام كرد گفت از تو انتظار نداشتم از اين جور كتابا بخوني!! اون مال ر.اعتمادي بود. نمي‌دونم اون هم همينه يا نه. روم نشد برم نگاش كنم!!!! خلم انگار براي كتاب‌فروشه هم كلاس گذاشتم!!

اميد علمدار راجع به سرزمين

اميد علمدار راجع به سرزمين هرز (Waste Land ) گفته بود. و من ياد خاطرات خوب، خيلي خيلي خوب اون سال‌ها افتادم.
نمي‌دونم چرا اين جا مي‌نويسمشون، امگار دلم مي‌خواد دوباره و دوباره تعريفشون کنم شايد ذره‌اي از لذتشون رو احساس کنم.
کلاس سوم راهنمايي که بودم، يه معلم زبان داشتيم. واي که چه‌قدر دلم براش تنگ شده. قول مي‌دم قول مي‌دم که عيد برم سراغش. نمي‌دونم واقعا خوب درس مي‌داد يا نه ولي من که هر چي بلدم هرچي بلدم رو از اون ياد گرفتم. رشته‌اش ادبيات زبان بود و خيلي خونده بود و خيلي مي‌دونست. تو درسا بيشتر از معني کردن کلمه‌ها و گفتن گرامر جمله‌ها راجع به موضوعش حرف مي‌زديم. مثلا يادمه يه دفعه يه شعري داشتيم از اين شعرهايي که آخرش اين‌طوريه که دوباره از اول شروع مي‌شه. کلي راجع به اين جور شعرها تو انگليسي و فارسي حرف زد و بعد گفت شعر کتيبه اخوان از نظر معنايي يکي از اين جور شعرهاست. اون سال هنوز يک سال هم از مرگ اخوان نگذشته بود. من که شاگرد درس‌خونش بودم و نه فقط به خاطر درس يعني اصلا نه به خاطر درس، لحظه لحظه درس ? چشمي خيره دهنش بودم اصلا نمي‌دونستم اخوان کيه. و اين باعث شد که از اون شعر شروع کردم و يه سال نشده همه کتاب‌هاش رو خريده بودم. يکي از کتاب هاش رو خودش برام خريد. اون مجموعه شعرهاي پاييز در زندان. اولش برام نوشته
به ياد اين روزها که مي‌گذرانيم
و اين چيزها که نمي‌فهميم
من اون موقع نسبتا کتاب‌خون بودم اما از کتاب‌هاي نوجونونه بيشتر نخونده بودم. البته مي‌شه گفت که همه اون جور کتاب‌ها رو که در دسترسم بود مي‌خوندم. و کتاب‌هاي مورد علاقه‌ام آذرباد (همون جاناتان مرغ دريايي) و شازده کوچولو بود. ولي رفتم بهش گفتم که من مي‌خوام کتاب بخونم هيچي نخوندم تا حالا.
اونم بهم اسم مي‌داد و من هي مي‌خوندم. اوليش رو يادمه کرگدن اوژن يونسکو بود. مثل يه کرم کتاب مي‌خوندم نمي دونم چيزي مي فهميدم يا نه. اولاش خيلي مواظبت مي‌کرد که کتاب هايي که مي‌گه مشکلي نداشته باشه!!!! ولي بعدا فکر کنم تابستوني بود که مي‌رفتم دبيرستان گفت ديگه هرچي مي‌خواي مي‌توني بخوني.
آهان اين Waste Land هم مال همون موقعاست. اون موقع‌ها BBC يک‌شنبه‌ها متن‌هاي مشهور ادبيات انگليسي رو مي خوند اونايي که تئاتر بودند رو به صورت همون نمايش راديويي و اونايي که مثل همين Waste Land متن بودند از روش مي خوند. اون نوارش رو برام ضبط کرد و بهم داد. هنوز دارمش و الان داشتم بهش گوش مي‌دادم. اون موقع چي ازش مي‌فهميدم احتمالا هيچي چون الان هم هيچي نمي فهمم ازش!!! فقط يادمه انقدر گوشش کرده بودم که يه تکه‌هاييش رو حفظ بودم و هنوز هم يادمه. مثل اينا
My nerves are bad tonight
Yes, bad.
Stay with me
Speak to me
? Why do you never speak
. Speak
?What are you thinking of
? What thinking
? What
.I never know what you are thinking
Think.
‘ I think we are in rats’ alley
Where the dead men lost their bones
? ‘What it that noise
?The wind under the door
?What is that noise now
? What is the wind doing
‘ Nothing again nothing
?. ‘Do ‘You know nothing
? Do you see nothing
? Do you remember ‘Nothing
البته خيلي هم قشنگ مي‌خونتش.
خلاصه اينكه چه روزهايي كه گذرانديم
و چه چيزهايي كه نفهميديم.