کسايي که با TeX کار ميکنند اين جا بايد براشون جالب باشه. من که هرچي ميخواستم توش پيدا کردم.
Monthly Archives: March 2002
چشم هايم را ميبندم و
چشم هايم را ميبندم و تمام جهان ميميرد
پلک ميگشايم و همه چيز از نو زاده ميشود
به گمانم تو را در ذهنم ساختهام
ستارهها رقصان با جامهاي آبي و سرخ بيرون ميزنند
و سياهي مطلق چهار نعل درونشان ميميرد
چشمهايم را ميبندم و تمام جهان ميميرد
خواب ديدم در بستر سحرم ميکني
برايم از ماه ميخواني و مرا ديوانهوار ميبوسي
بهگمانم تو را در ذهنم ساختهام
آسمان وارد ميشود، ديگر شعلههاي دوزخ نيست
فرشتهها و شياطين! خارج شويد!
چشمهايم را ميبندم و تمام جهان ميميرد
ميبينمت که به راهي برگشتهاي که ميگفتي
اما من پير ميشوم و نام تو را از ياد ميبرم
به گمانم تو را در ذهنم ساختهام
بايد به جاي تو عاشق پرنده طوفان ميشدم
دست کم وفتي بهار ميايد، آنها دوباره ميغرند
چشمهايم را ميبندم و تمام جهان ميميرد
به گمانم تو را هميشه در ذهنم ساختهام
سيلويا پلات
اين شعر رو توي سروش جوان خوندم. سيلويا پلات زن تد هيوز بوده و بعد از هفت سال از هم طلاق گرفته بودند!!!!
چند وقت پيش راجع به
چند وقت پيش راجع به تجربه نبوي و تجربه ديني نوشته بودم. ديروز داشتم مقاله خدمات و حسنات دين از دکتر سروش رو ميخوندم گفتم خوبه اينو بنويسم. دکتر سروش به عنوان يکي از خدمات دين مينويسه:
يکي از خدمتهاي دين اين است که يا موض.عي براي تجربههاي ديني به دست ميدهد يا آدميان را برانگيزد تا تجربه ديني حاصل کنند. غرض از تجربه ديني، حيرت کردن در راز عالم، ديدن باطن جهان، دريدن حجابهاي حس، شهود عالم بالا و مشاهده جمال حق و راز و نياز با او و درک حقيقت وحي و ملائک و نحوه قيام ممکنات به خداوند و کيفيت سريان اسما جلال و جمال او در مراتب هستي است.