اه چرا نتونستم بگم. امروز

اه چرا نتونستم بگم. امروز تو اتوبوس يه پسره کاغذ پفکش رو از پنجره انداخت بيرون و تازه مامانش هم بهش ياد داد که کاغذ رو تا کنه تا راحت‌تر از پنجره بره بيرون. من چرا نتونستم چيزي بگم؟ چرا؟