خب باز از حرفايي که از قبل مونده از آخر به اول! اون روز با يه نفر داشتم سر دين و اينا بحث ميکردم و اون باز اين جمله تکراري رو تحويلم داد که ما وقتي يه چيزي رو نميدونيم ميريم يه آدم عاقل رو پيدا ميکنيم وقتي فهميديم اون آدم عاقله ديگه هي نميپرسيم که اين کار رو چرا بکنم اون کار رو چرا نکنم.
يک اينکه من نميدونم چرا خودم اينطوري نيستم مثلا تو همين مورد مثال مشهور که سر دکتر رفتن ميزنن من نمي تونم تا نفهميدم يه دوايي به چه دردي ميخوره ازش استفاده کنم. البته خب انتظار ندارم که مکانيزم اثر اون ماده شيميايي رو بدونم ولي حداقل اينکه ضدحساسيته. تب بره. باز کننده عروقه!
دوم اينکه با اين حال منکر عمل تعبدي نيستم ما مخلص مولانا و عرفان و داشتن پير و مراد و اينها هستيم ولي … ولي خب هرکي يه جوره ديگه!
و از همه اينا مهمتر که من تاسف خوردم که چرا اينو يادم نيومد که بگم. اين مثال خيلي خيلي باحاله. فکرکنم مال دکتر سروش باشه. خب حالا به فرض که من يه آدم عاقل رو پيدا کردم و حاضرم بدون چون و چرا کاراش رو تقليد کنم. فرض کنيد اون آدم يه کارگر داشته اولش که استخدامش کرده بهش ۱۰۰۰ تومن داده. ماه دوم ۲۰۰۰ تومن، همينطور هر ماه هزار تومن بيشتر از ماه قبل. ۱۰ ماه گذشته و اون آدم مرده. حالا من موندم و تقليد از اون آدم که عاقل هم ميدونمش و اون کارگر. خب دو تا کار ميتونم بکنم يا بگم خب چون اون داشته ماه آخر بهش ۱۰۰۰۰ تومن ميداده منم ۱۰۰۰۰ تومن ميدم. يا اينکه بگم نه منش اون اين بوده که ماهي ۱۰۰۰ تومن بيشتر از ماه قبل ميداده پس منم اون روش رو ادامه ميدم. من که راه دوم رو انتخاب کردم. خب البته، البته که قبول دارم از کجا معلوم که اون طرف از فرمول
x_n=1000*n +(n-1)(n-2)…(n-10)*1000
استفاده نميکرده !!!! خب آره ولي هرچي باشه برام قابل دفاع تر از روش اوله.