جين جين راجع به آهنگ يار دبستاني نوشته. البته خاطرههام از اين آهنگ خيلي بيشتر از اين حرفاست. ولي فيزيکيها و اين آهنگ فوري منو ياد يه چيز انداخت. ياد اون شبي که بارش شهابي بود. بچههاي فيزيک داشتند ميرفتند طالقان. قرار شد که از طرف دانشکده رياضي هم يه مينيبوس بذارن و يه عده هم با اون بيان . مسوولش هم شد دکتر رستگار. (براي اونايي که نميشناسنش احتمالا جز اينکه استاد دانشکدهمونه و تازه از خارج اومده بود چيز بيشتري مهم نيست!) خيلي اون شب خاطره انگيز بود. خيلي خيلي. حالا شايد بعدا يه چيزاييش رو تعريف کنم. اما ربطش به فيزيکيها و اين آهنگ. تو راه و اونجا که طبق معمول هر چند تا دانشجويي که بههم بيفتند يه ضرب ميخونديم. تنها آهنگي که با هماهنگي کامل ميخونديم اين آهنگ يار دبستاني بود. تازه اونجا هر گروهي هم که مياومد باز ميشنيديم که اينو ميخونن. از دانشگاه اميرکبير، از IPM و … . دکتر رستگار ازمون پرسيد اين آهنگ چيه؟ چرا همه مي خوننش؟ چي توشه که انقدر همه بهش علاقه دارن؟ ما هم هي فکر کرديم، گفتيم خب آهنگش جذب کننده و اثر گذاره. خاطره انگيزه و انگار شعرش رو از زبون ما گفتن. از همين دليلها. دکتر رستگار هم گفت که بهرحال چهقدر جالبه که يه نفر يه شعري رو بگه که انقدر بمونه و انقدر تکرار بشه. و اما فيزيکيها!! گفتم که يه مينيبوس از اونا هم بودن و از جمله يکي از اين آقايون وبلاگ دار هم بودن! (حداقل!) ظاهرا اونا قبلا يه برنامه آزمايشي اونجا رفته بودند. ماي بيچاره تفقط شنيده بوديم که اونجا سرده. کولاک کرده بوديم کلا ۴-۵ تا پتو داشتيم. ولي اين ملت فيزيکي!! حالا بگذريم از اينکه چوب براي آتيش زدن، نفت، چراغ قوه، کيسه خواب، و خلاصه انواع وسايل با خودشون اورده بودن، گفتن ما احتياج به تمرکز داريم و اول يه پتو انداختن براي ما با کلي فاصله از خودشون، خودشون هم مشغول تحقيقات علمي! البته ناگفته نذلرم که وقتي من بيچاره اونجا از سرما جالم به هم خورد، با درخواست دکتر رستگار يه کيسه خواب به من دادند!!!
ولي واقعا عجب شبي بود