من هزار تا کار ريختم

من هزار تا کار ريختم سر خودم! بگم همه خندشون مي‌گيره! يه دو هفته نامه داريم تو دانشکده که چون TeX بلدم، من تايپش رو قبول کردم . والبته اون‌قدرها وقتم رو نمي‌گيره به شرطي که مطالبي رو که بايد چهار شنبه تحويل بدم سه‌شنبه ساعت 5 عصر بهم تحويل ندن! ديگه پارسال تو دانشکده يه مسابقه رياضي باحال!!! برگزار کرديم که کلي هم شرح و ماجرا داره که شايد يه وقتي تعريف کنم، امسال هم قول دادم به بچه‌ها کمک کنم که تو اجراش بهشون کمک کنم. يه گروه simulation داريم تو دانشکده که من هم توش هستم و قسمت‌هاي تحقيق کردنيش رو دادن به من! تو روزنامه دانشگاه کار مي‌کنم. گروه گزارش! اين يکيکه ديگه هيچي. براي حرف ززدن با يه آدمي حدود ۱۵ بار به منشيش زنگ زدم تا اين‌که امروز موفق شدم. و به علت اين‌که اون عقب افتاده بود اين گزارش apply کردن رو هم بهم دادن‌ :(( کلاس رانندگي هم مي‌خوام برم. تربيت بدني هم همين‌طور! مي‌خوام يه جايي هم امتحان بدم برم کلاس زبان. ديگه چي؟ آهان پايان نامه هم دارم!!!!!
ولي امروز يه اتفاق خوب افتاد، طبق معمول از بس کار عقب مونده‌ام رو هم تلنبار شده بود کلي اضطراب گرفته بودم. فردا هم که امتحان داشتم. تصميم گرفتم آدم خوبي بشم و اول کاراي ديگران رو انجام بدم. يهو تلفن زنگ زد و بهم گفتن که امتحان يه هفته عقب افتاده! انگار يکي هست که منو دوست داره! (او جانشين تمام نداشته‌هاي منست)