Monthly Archives: August 2002

ديشب رفتيم کنسرت شهرام ناظري

ديشب رفتيم کنسرت شهرام ناظري با گروه چکناواريان. اول که من تا حالا سالن ميلاد نرفته بودم. جاي شيکي بود يعني مخصوصا که ما کنسرت قبلي شهرام ناظري رو تو سعدآباد رفته بوديم که همين جوري از اين صندلي لق لقوهايي که تو عروسي‌ها مي‌ذارن رو چيده بودن تو محوطه باز و همين طوري هل دادني و اينا بود که يه جاي خوب بشيني. خوب البته اونم کيف خودش رو داشت!! ولي اينجا با يه آسانسور مي‌رفتي بالا که به قول بچه‌ها ۷۰۰۰ تومن مي ارزيد!!!! بعد هم قشنگ شماره صندلي و اينا داشت و خب آمفي تئاتر هم بود و هر جا هم که نشسته بودي راحت مي‌تونستي ببيني. چيزايي هم که اجرا کردن هم يه mix از تکه‌‌هاي آهنگ‌هاي قديمي بود اول که خود گروه ارکستر زدند بعدش هم شهرام ناظري اومد و اون آهنگ شيدا شدم رو خوند که تو کنسرت پارسالش هم خونده بود بعد دوباره رفت و اونا يه تيکه باحال که گفتن رقص شمشيره اجرا کردن. بعدش هم يه چند تا آهنگ کردي که شهرام ناظري خوند. بعد از آنتراکت هم شهرام ناظري «آب حيات عشق» رو خوند و بعد يه تيکه آهنگ خالي که انگار آهنگ لزگي بود (آخه ما بروشور نداشتيم) اجرا کردند بعد هم باز چند تا آهنگ کردي ديگه. بعد که تموم شد مردم خيلي تشويق کردن و هي بلند شدن و بقولا رنگ گرفتند و اينا، اين چکناواريان هم هيجان زده شد وسط راه برگشت دوباره اون آهنگ «آب حيات» رو اجرا کردند. مردم کلي ذوق کردن و باز هي تشويق کردن و گل بهشون دادند و باز چکناواريان هيجان زده شد باز دوباره از نصفه راه که رفته بودند برگشت و يکي از اون آهنگ‌هاي کردي رو دوباره اجرا کردند. مردم مرده بودند از خنده. واقعا به نظر مي‌اومد خيلي خوشش اومده که انقدر تشويق مي‌کنن!!!
و اما نکته مهم‌تر اين که درست جلوي ما دکتر سروش نشسته بود. من که ديگه بعد از آنتراکت حواسم فقط به رديف اونا بود. فقط حيف که زود در رفت!!!! راستي يه آقاي آخوندي هم بود که خيلي هم قيافش آشنا بود ولي هرچي ما سعي کرديم بفهميم کيه نفهميديم.

امروز بايد مي‌رفتم بانک. از

امروز بايد مي‌رفتم بانک. از اون طرف انقلاب و چون مي‌خواستم زياد پول خرج نکنم فقط کتاب «دير يا زود» از «آلپادسس په دس» رو خريدم. و يک ضرب هم نشستم خوندمش. محشره. زندگي يه دختره که کار مطبوعاتي مي‌کنه و به اين خاطر از خانواده‌اش جدا زندگي مي کنه و به قولي به زنهاي ديگه فرق مي‌کنه.
– … ولي آن زناني که هنوز احساس گناه مي‌کنند از نزديک شدن به اين آزادي که براي ما ديگر عادي شده است سرگيجه مي‌گيرند. يک بار با لوچانا، خواهرم براي صرف شام به رستوراني رفتيم، شوهرش در سفر بود. او خودش به من پيشنهاد کرد که با هم شام بخوريم، ولي در ضمن گفت که اين موضوع بايد به عنوان يک راز فقط بين من و او باقي بماند، چون اگر نيکلا شوهرش جريان را بفهمد از عصبانيت ديوانه خواهد شد. آن راز و اذت فريب دادن او را به هيجان آورده بود و باعث مي‌شد بيشتر وراجي کند. در رستوران سر ميزي با من نشسته بود و به نظر مي‌رسيد که به دنبال ماجرايي مي‌گردد. هر مردي که وارد مي‌شد، اين حس را در چشمان او مي‌خواند و از همان لحظه او را تصاحب مي‌کرد. به راستي وقتي از رستوران بيرون آمديم يکي از اين مردها به دنبالمان افتاد به ما نزديک شد و با تعظيمي نقاضا کرد که ما را همراهي کند. مطمئنا اگر لوچانا تنها بود قادر نبود دعوت مرد را رد کند. وقتي آن مرد از ما دور مي‌شد خواهرم سرش را برگرداند، در نگاهش وحشت و مبارزه موج مي‌زد. در نگاه من چنين حالتي وجود ندارد و به همين دليل هرگز کسي از من تقاضا نمي‌کند مرا تا خانه‌ام همراهي کند.
– مي‌داني دلم مي‌خواهد زندگيم را مانند بسته‌اي در دست کس ديگري بگذارم و بگويم: بيا براي من ديگر بس است حالا تو فکرش را بکن. اما ممکن نيست با دست خودمان زندگي را براي خود خراب کرده‌ايم. هر روز صبح که بيدار مي‌شويم سنگيني اين زندگي لعنتي روي ما وجود دارد و باز بايد فکر کرد …
– ديدي ؟ تو هميشه خيال مي‌کني من همه چيز را به سياست مربوط مي کنم. ولي اين ها همه نتايج کار است. براي هر کس در زندگي يک لحظه يک کلاقات يک عشق يک چيزي که باعث فکر کردن بشود پيش مي‌آيد. در چنين مواقعي انسان روي بعضي نکات فکر مي‌کند و مي خواهد دليل آن را کشف کند مي خواهد بزرگ شود اما فقط بعضي‌ها موفق مي‌شوند و بقيه همان طور کوچک مي‌مانند

سروش جوان خريدم. هميشه مجله

سروش جوان خريدم. هميشه مجله که مي‌خريدم خوشم مي‌اومد که شعراشو بخونم. از شاعرايي که مثلا فقط همين يه شعر خوب رو دارن و چون توقعي از اونا نداري خوبن.
بعد از شب قرار دو شيطان دو روز بعد
گفتم ببينمت سر ميدان دو روز بعد
مي‌ترسم از علامت مرگي که پيش روست
گفتم بيا تو را به همين جان دو روز بعد
شلاق گيسوان خودت را تکاندي و
گفتي به عشوه‌هاي فراوان دو روز بعد
تو مثل برده‌هاي به قلاده بسته‌اي
خود را بزن به کوه و بيابان دو روز بعد
گفتم به خود چه منظره‌اي خلق مي‌شود
عاشق که مي‌شوند دو انسان دو روز بعد
شلوار پاره کفش پلاسيده‌ام به پا
در دست چند شاخه ريحان دو روز بعد
زل مي‌زنم به رهگذران هزار رنگ
مي‌پرسمت ز هر چه خيابان دو روز بعد
عاشق شدن مقوله مرموز زندگي است
عاشق هميشه بوده پشيمان دو روز بعد
!!
مي‌گفت من براي تو هستم دو روز بعد
از من بريده چه آسان دو روز بعد
بر روي چند شاخه ريحان نشسته است
مردي که خيره مانده به ميدان دو روز بعد
چندين دو روز بعد گذشت و نيامدي
من زنده‌ام هنوز پس از آن دو روز بعد

آخ جون حقوق يکي از

آخ جون حقوق يکي از کارايي که ماه گذشته مي‌کردم رو گرفتم!!! اصليه هنوز مونده ولي پول گرفتن چه قدر خوبه!!

برنح ته چين براي ۵-۶

برنح ته چين براي ۵-۶ نفر
۶ پيمانه برنج، خيسانده
نيم قاشق ماست چکيده
۲ تخم مرغ
زعفران
روغن
نمک
برنج را مانند چلو ساده بجوشانيد و آب کش کنيد. تخم مرغ را در يک باديه بشکنيد و با چنگال بزنيد. ماست را با اندکي آب و نمک اضافه کنيد و بزنيد. اندکي زعفران را در ۲-۳ قاشق آب داع حل کنيد و با تخم مرغ و ماست مخلوط کتيد. (مقدار زعفران بايد آن قدر باشد که مخلوط را به رنگ زرد تمدي در آورد) اگر مايه سفت بود با اندکي آب آن را شل کنيد.
حدود نيمي از برنج آب کش شده را روي مخلوط بريزيد و با دست زير و رو کنيد. دقت کنيد برنج خرد نشود و به طور يک دست با مايه مخلوط شود.
نيم پيمانه روغن در ديگ جاداري داغ کنيد، وقتي بوي روغن بلند شد چند کفگير از مخلوط را ته ديگ پهن کنيد. مرغ يا گوشت آماده شده (*) را روي برنج بچينيد و با باقي مخلوط روي آن را بپوشانيد. روي مخلوط را با کف دست کمي فشار دهيد.
اکنون اقي برنج آب کش شده را روي مخلوط ته ديگ کوت کنيد. در ديگ را ببنديد و ديگ را با شعله پخش کن روي آتش تيز بگذاريد. پس از ۱۰-۱۲ دقيقه آتش را کم کنيد. نيم پيمانه آب روغن داغ روي برنج بدهيد و دم کني روي ديگ بگذاريد. پس از حدود ۹۰-۹۵ دفيقه ديگر ته چين آماده است.
* مرغ براي ته چين
۱ کيلو سينه و ران مرغ استخوان گرفته
۱ پياز چارقاچ
۱ دسته کوچک چار سبزي (جعفري، کرفس، ترخون، مرزه)
۱ هويج
۱ قاشق چايخوري زرد چوبه
روغن
نمک و فلفل
۳-۴ قاشق روغن در يک ديگ داغ کنيد و قطعه‌هاي مرغ را در آن تفت دهيد تا رويه آن طلايي شود، آن گاه يک پيمانه آب با کمي نمک و فلفل اضافه کنيد و روي آتش تيز به جوش آوريد. زردچوبه و پياز و هويج و بسته چار سبزي را اضافه کنيد.
آتش را کم کنيد و در ديگ را ببنديد تا ۳۰ دقيقه بپزد. برداريد و بگذاريد خنک شود سپس استخوان درشت مرغ را بکشيد و گوشت را براي چيدن در ديگ ته چين کنار بگذاريد (اگر مرغ آب داشته باشد کمي از آب آن را براي شل کردن ماست ته چين به کار ببريد و باقي را براي مصرف ديگري نگه داريد)
نکته‌ها
ظرفي که در پختن ته چين به کار مي‌رود بايد سطح وسيعي داشته ياشد، چون مقدار ته ديگ طبعا به وسعت کف ظرف بستگي دارد.
براي ته چين چلو دار از ديگ و گرنه از ماهيتابه استفاده مي‌کنيم.
ظرف بايد تفلون باشد. هنگام کشيدن ته چين بايد ته ديگ يا تابه را چتد دقيقه در آب سدر گذاشت. (با در بسته)
براي درست کردن ته چين قالبي در پلوپز برقي برنج را آب کش کنيد و با مايه ته چين (مقدار ماست و تخم مرغ و زغفران و روغن را ۲ برابر بگيريد) مخلوط کنيد و در ظرف پلوپز بريزيد. مرغ يا گوشت را لاي برنج بگذاريد و آب روغن را پس از دم بالا دادن برنج روي آن بدهيد. مدت پخت همان ۹۰ دقيقه است.