امروز تو دانشکده بچهها يه عده داشتند مساله حل ميکردن و دو نفر هم داشتن شطرنح بازي ميکردن. يادم افتاد که اينو بنويسم اينجا. اين پديده فکر کردن خيلي جالبه. اگه ميخواين نمونههاي جالبش رو ببينين بايد بياين دانشکده ما. يه دفعه دو تا از هم اتاقيهاي من اومدند با هيجان ميگن ما امروز يه صحنه عجيب ديديم امروز. بعد نگو که اينا تو يه از کلاسا قرار بوده کلاس داشته باشند قبل از شروع کلاس يه نفر نشسته بوده پشت ميز استاد و همين طوري داشته فقط بر و بر دفترش رو نگاه ميکرده! اينا هي اومدن يکي يکي نشستن اين از جاش جم نخورده. بعد استاد اومده يه نگاهي بهش کرده بازم تکون نخورده و تازه وقتي استاد تخته رو پاک کرده و شروع کرده به حرف زدن اين به خودش اومده و پاشده رفته بيرون. اصلا اين مدل فکر کردن اين بچههاي رياضي خيلي براي من جالبه. همينجوري به يه جا نگاه ميکنن و نميدونم چه تجسمي از مفاهيم تو ذهنشون ميآرن و بعد هر از گاهي يه چيزي ميگن يا مينويسن. البته خودم هم اون موقعها مساله حل ميکردم ولي بيشتر با database مغزم چک ميکردم و انواع راه حل ها رو براي او به کار ميبردم حالا تو ذهن يا رو کاغذ. ولي مال اينا يه چيز ديگه است کاش ميشد فهميد!
آشپزی
آیفون
آیندهنگری
اخلاق
اریگامی
امریکا
اولینها
ایران
بابا
بانک
برکلی
بهتن
بچهداری
تقویم
تلویزیون
تنکسگیوینگ
تولد
جنگ
جیم
حاملگی
خانه
خبر
دنیا
دو سالگی
دوچرخه
دویدن
رانندگی
روزمره
زنان
سال نو
سرگرمی
سفر
سمپاد
سه سالگی
سوال
سیاست
شبکههای اجتماعی
شریف
شعر
شیردادن
طپش قلب
علائق
عکس
غر
فصلها
فوتبال
فیلم
لیست زندگی
لینک
متعلقات
متفرقه
مدرسه
مردم
مهاجرت
موسیقی
مونتسوری
نظر
نوامبر
نوستالژی
نوشتن
نویسنده
نکته
هالووین
هوا
وبلاگ
ورزش
وسایل بچه
ونکوور
پاریس
پروژه ماهانه
پرینستون
پزشکی
پلاک پنج
پنج سالگی
پول
چهار سالگی
کاردستی
کامپیوتر
کتاب
کرنل
کرونا
کریسمس
کلاس اول
کمبریج
یادگیری
یک روز در زندگی