ديروز بالاخره جرات کردم و رفتم پيش استاد پايان نامهام. البته کاري که کردم، شب پيشش نشستم و يه دور خوندم مقاله رو که بدونم چي به چيه. تو تاکسي هم که داشتم ميرفتم يه کتابي که جزء مراجع بود رو داشتم ورق ميزدم که ديدم الگوريتم يکي از مراحلي که من لازم دارم رو داره! ديدم واي خيلي ضايع است چي بگم که حداقل همينايي که هست رو چرا کار نکردم روش. خلاصه وقتي رفتم پيشش يه عالم چاخان کردم که خب من فکر مي کردم بايد همه جزئيات رو بفهمم. خب واقعا همين فکر رو ميکردم ولي اين که چرا سعي نکرده بودم بفهمم به کنار. ولي به خير گذشت. البته بيشترش مديون مامانم شد.حالا بايد حسابي کار کنم اول مهر برم پيشش.
آشپزی
آیفون
آیندهنگری
اخلاق
اریگامی
امریکا
اولینها
ایران
بابا
بانک
برکلی
بهتن
بچهداری
تقویم
تلویزیون
تنکسگیوینگ
تولد
جنگ
جیم
حاملگی
خانه
خبر
دنیا
دو سالگی
دوچرخه
دویدن
رانندگی
روزمره
زنان
سال نو
سرگرمی
سفر
سمپاد
سه سالگی
سوال
سیاست
شبکههای اجتماعی
شریف
شعر
شیردادن
طپش قلب
علائق
عکس
غر
فصلها
فوتبال
فیلم
لیست زندگی
لینک
متعلقات
متفرقه
مدرسه
مردم
مهاجرت
موسیقی
مونتسوری
نظر
نوامبر
نوستالژی
نوشتن
نویسنده
نکته
هالووین
هوا
وبلاگ
ورزش
وسایل بچه
ونکوور
پاریس
پروژه ماهانه
پرینستون
پزشکی
پلاک پنج
پنج سالگی
پول
چهار سالگی
کاردستی
کامپیوتر
کتاب
کرنل
کرونا
کریسمس
کلاس اول
کمبریج
یادگیری
یک روز در زندگی