ميگفتي راجع به هديه دوست نميشه نظر داد. ميگفتي نميشه فهميد که خوش اومدنت از اون به خاطر خود اون چيزه يا کسي که اونو بهت داده. لحظههام هديه تواند. چه طور ميتونم جواب بدم خوبم يا نه؟
Monthly Archives: October 2002
بارون مياد. بارون مياد *
بارون مياد. بارون مياد
*
ياران ره عشق منزل ندارد
اين بحر مواج ساحل ندارد
….
چون ما نباشيم مجنون که ليلي
جز در دل ما منزل ندارد
شب دراز به اميد صبح
شب دراز به اميد صبح بيدارم
مگر که بوي تو آرد نسيم اسحارم
عجب که بيخ محبت نميدهد بارم
که بر وي اينهمه باران شوق ميبارم
از آستانه خدمت نميتوانم رفت
اگر به منزل قربت نميدهي بارم
به تيغ هجر بکشتي مرا و برگشتي
بيا و زنده جاويد کن دگر بارم
چه روزها به شب آوردهام درين اميد
که با وجود عزيزت شبي به روز آرم
چه جرم رفت که با ما سخن نمي گويي؟
چه کردهام که که به هجران تو سزاوارم؟
هنوز با همه بدعهديت دعا گويم
هنوز با همه بيمهريت طلب کارم
من از حکايت عشق تو بس کنم؟ هيهات
مگر اجل که ببندد زبان گفتارم
هنوز قصه هجران و داستان فراق
به سر نرفت و به پايان رسد، نپندارم
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
يکي تمام بود مطلع بر اسرارم
نميخوام ريسك كنم‚ نميخوام‚ نميخوام
نميخوام ريسك كنم‚ نميخوام‚ نميخوام …
باز دوباره ترس از دست دادن چيزي كه نداري
واي باران باران شيشه پنجره
واي باران
باران
شيشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسي نقش تو را خواهد شست ؟