چهار شنبه رفتم خانه سينما،

چهار شنبه رفتم خانه سينما، فيلم Windtalkers رو ديدم.

راجع به جنگ جهاني -فکر کنم- دوم بود که آمريکايي‌ها سيستم رمزشون لو رفته بود. به همين خاطر يه سيستم کدگزاري ديگه ابداع کرده بودن. از زبون سرخپوست‌ها استفاده کرده بودن. هر چيزي که يه کدي داشت مثلا فرضا هواپيما مي‌شد مگس. حالا از خود اين کلمه استفاده نمي‌کردن از معادل مگس تو زبون سرخپوستا استفاده مي‌کردن. بعد براي اينکه اين کدگزاري خيلي براشون ارزش داشت. براي هر کدوم از بي‌‌سيم چي‌ها که سرخپوست بودن يه محافظ سفيد گذاشته بودن و به اونا ماموريت داده بودن که از اينا محافظت کنند و اگه هم تو يه موقعيتي گير افتادن که ديگه اين کار ممکن نبود اون ها رو بکشن که دست دشمن نيفتند تا با شکنجه کد لو بره. و خب احتمالا ديگه مي‌شه حدس زد که چه اتفاقايي افتاد. فيلم خوبي بود تنها ايرادش اين بود که صحنه‌هاي کشت و کشتارش خيلي دلخراش بود. بعضي جاهاش رو اصلا نمي‌شد نگاه کرد!!!!
جمعه هم رفتم فيلم «بماني» . بيشتر مي‌شه گفت فيلم مستند بود. راجع به خودسوزي زن‌هاي ايلام. که بيشترين آمار خودسوزي در استان‌ هاي کشور رو داره.
اونم بد نبود گرچه وقتي مي‌رفتم انتظار ديدن هم چين تيپ فيلمي از مهرجويي رو نداشتم. فکر کنم از بس مجله زنان به مهرجويي گير داد که چرا فيلماش سارا و پري و ليلا و .. است و حتما ميخواد راجع به مساله زنان فيلم بسازه گفته بذار يه دفعه هم واقعا راجع به زنان فيلم بسازيم!