امروز مثلا روز هواي پاک بود. چه قدر هم که هوا پاک بود. شانس منم تو اين هواي سرد مجبور شدم صد بار برم و بيام.
ديروز انگار يه جا آتيش گرفته بود. دو تا ماشين آتش نشاني از تو ايستگاهشون داشتن ميومدن بيرون که برن. نگاشون ميکردي يادت به اون ماشين آتش نشانيها که تو يه کارتوني (اسمش يادم نميياد :( ) نشون ميداد که به جاي آژير زنگ داشت بهش آتش نشانها آويزون ميشدن و دنگ دنگ زنگه رو با دست ميزدن ميفتاد. انگار ماشينه مال عهد بوق بود. سرعتش که ۱۰ کيلومتر در ساعت بود. و يک دودي ميکرد که انگار لوکوموتيو زغاليه!