تو اين چند روز دو تا فيلم ديدم. اوليش «در ستايش عشق» بود.
اول که ميخواستيم بريم تو اون آقاهه که بليط ها رو چک ميکرد، گفت الان اگه ميخواين برين بليط هاتون رو پس بدين. فيلمش همش ديالوگه و حوصلهتون سر ميره،ذ اکثر کسايي که ميرن تو بعد از ۱۵ دقيقه ميان بيرون!
ما هم گوش نگرديم به حرفش رفتيم تو. ولي من که اصلا نمي فهميدم چي به چي ميشد. آدمها که حرف ميزدن اکثرا نشونشون نميداد و معلوم نبود کي داره حرف ميزده. نميدونم من که چيزي نفهميدم.
اينجا و اينجا ميشه يه چيزايي راجع به فيلم بخونين.
دومي هم «کلاه قرمزي و سروناز»بود. اينم فيلم خوبي نبود!انگار اين ايرج طهماسب اينا ديگه حوصله کار کردن رو فيلماشون رو ندارن. خيلي فيلم حوصله سربري بود. تو فيلم قبلي کلاه قرمزي پر بود از آهنگهاي نسبتا خوب ولي اين يکي همش هي همه چي خوب ميشد دوباره خراب ميشد. البته يه تيکهّاي بامزه داشت مخصوصا آخرش باحال بود.