Monthly Archives: January 2003

ديگر نه در کوچه مي‌مانم

ديگر نه در کوچه مي‌مانم و نه به خانه بر مي‌گردم،
پاک خسته‌ام از حرف گريه، از خواب آدمي،
ديگر هيچ علاقه‌اي به التفات آينه ندارم
حتي به فهم سکوت، به صحبت سنگ،
به بود، به نبود، به هرچه همين حدود،
فقط مي‌خواهم کمي بخوابم.
سيد علي صالحي

امروز صبح داشتم برنامه «خانه‌اي

امروز صبح داشتم برنامه «خانه‌اي براي همه» رو نگاه مي‌کردم. کلا از اين جور برنامه‌‌ها خوشم مي‌آد. اين دفعه شهردار منطقه دو رو اورده بود. بيشتر مردم زنگ مي‌زدن و خب اون مي‌نوشت و مي‌گفت پيگيري مي‌کنم. يکي از حرفاي جالبي که يه خانومه که زنگ زد گفت راجع به اسم شهرک غرب بود که خود شهرداره هم هي مي‌گفت شهرک غرب ولي اسمش در واقع شهرک قدسه. و حالا مساله بدتر اينه که ظاهرا يه شهرک قدس ديگه هم وجود داره و چون اون بيشتر به اين معروفه نامه‌ها مثلا کلي اشتباهي مي‌رن اون طرف. حالا باز تهران مردم راحت‌تر به اسماي جديد عادت مي‌کنن ولي مثلا شيراز اصلا کاري به اسماي جديد ندارن. فکر نکنم هيچ جاي دنيا هم چين چيزي انقدر عادي باشه.

ليست شريفي‌هام رو update کردم

ليست شريفي‌هام رو update کردم ديگه علامت under construction رو هم برداشتم. (گرچه ظاهرا خيلي معلوم نبود که مربوط به ليست مي‌شه!) چون ليستي که خودم داشتم رو همه رو وارد کردم. خودم مي دونم که هنوز خيلي‌هاي ديگه هستن. واقعا ممنون مي‌شم اگه کسي هست که شريفيه بهم mail بزنه وبگه تا اسمش رو وارد کنم.
ولي خب مي‌خوام يه تبليغ ويژه هم بکنم براي دوستام که تازه وب‌لاگ دار شدن.
ني‌لبک، هرجور راحتي و شبهاي پرستاره. به شرطي که مثل من تنبل نباشن و زود زود بنويسن.

چهار شنبه رفتم خانه سينما،

چهار شنبه رفتم خانه سينما، فيلم Windtalkers رو ديدم.

راجع به جنگ جهاني -فکر کنم- دوم بود که آمريکايي‌ها سيستم رمزشون لو رفته بود. به همين خاطر يه سيستم کدگزاري ديگه ابداع کرده بودن. از زبون سرخپوست‌ها استفاده کرده بودن. هر چيزي که يه کدي داشت مثلا فرضا هواپيما مي‌شد مگس. حالا از خود اين کلمه استفاده نمي‌کردن از معادل مگس تو زبون سرخپوستا استفاده مي‌کردن. بعد براي اينکه اين کدگزاري خيلي براشون ارزش داشت. براي هر کدوم از بي‌‌سيم چي‌ها که سرخپوست بودن يه محافظ سفيد گذاشته بودن و به اونا ماموريت داده بودن که از اينا محافظت کنند و اگه هم تو يه موقعيتي گير افتادن که ديگه اين کار ممکن نبود اون ها رو بکشن که دست دشمن نيفتند تا با شکنجه کد لو بره. و خب احتمالا ديگه مي‌شه حدس زد که چه اتفاقايي افتاد. فيلم خوبي بود تنها ايرادش اين بود که صحنه‌هاي کشت و کشتارش خيلي دلخراش بود. بعضي جاهاش رو اصلا نمي‌شد نگاه کرد!!!!
جمعه هم رفتم فيلم «بماني» . بيشتر مي‌شه گفت فيلم مستند بود. راجع به خودسوزي زن‌هاي ايلام. که بيشترين آمار خودسوزي در استان‌ هاي کشور رو داره.
اونم بد نبود گرچه وقتي مي‌رفتم انتظار ديدن هم چين تيپ فيلمي از مهرجويي رو نداشتم. فکر کنم از بس مجله زنان به مهرجويي گير داد که چرا فيلماش سارا و پري و ليلا و .. است و حتما ميخواد راجع به مساله زنان فيلم بسازه گفته بذار يه دفعه هم واقعا راجع به زنان فيلم بسازيم!