وقتهايي که تو خونه بيکارم ميشينم آلبومهاي عکس قديمي رو نگاه ميکنم بابام خيلي به عکاسي علاقه داشته و داره به همين خاطر تقريبا از همه سني که بوديم عکس داريم. يه چيز خيلي جالب اينه که چه قدر شاديهاي کوچيک وجود داشته. کلي عکس داريم که با خانوادههاي مختلفي که دوست بوديم رفتيم درياچه نمک. ناهار ميخورديم و بازي ميکرديم. يا حتي تو حياط خونه. رفتيم زيرانداز انداختيم ناهار رو اورديم با مهمونامون ناهار ميخوريم. تولدها که خيلي ديدنيه. خودمون تايي يه کيک کوچولو بعضي وقتا هم خالهام اينا هستن. کلي با کادوها و کيک فيگور گرفتيم. يه خندههايي از ته دل کرديم الان که آدم نگاه ميکنه کلي شاد ميشه.
آشپزی
آیفون
آیندهنگری
اخلاق
اریگامی
امریکا
اولینها
ایران
بابا
بانک
برکلی
بهتن
بچهداری
تقویم
تلویزیون
تنکسگیوینگ
تولد
جنگ
جیم
حاملگی
خانه
خبر
دنیا
دو سالگی
دوچرخه
دویدن
رانندگی
روزمره
زنان
سال نو
سرگرمی
سفر
سمپاد
سه سالگی
سوال
سیاست
شبکههای اجتماعی
شریف
شعر
شیردادن
طپش قلب
علائق
عکس
غر
فصلها
فوتبال
فیلم
لیست زندگی
لینک
متعلقات
متفرقه
مدرسه
مردم
مهاجرت
موسیقی
مونتسوری
نظر
نوامبر
نوستالژی
نوشتن
نویسنده
نکته
هالووین
هوا
وبلاگ
ورزش
وسایل بچه
ونکوور
پاریس
پروژه ماهانه
پرینستون
پزشکی
پلاک پنج
پنج سالگی
پول
چهار سالگی
کاردستی
کامپیوتر
کتاب
کرنل
کرونا
کریسمس
کلاس اول
کمبریج
یادگیری
یک روز در زندگی