وقت‌هايي که تو خونه بيکارم

وقت‌هايي که تو خونه بيکارم مي‌شينم آلبوم‌هاي عکس قديمي رو نگاه مي‌کنم بابام خيلي به عکاسي علاقه داشته و داره به همين خاطر تقريبا از همه سني که بوديم عکس داريم. يه چيز خيلي جالب اينه که چه قدر شادي‌هاي کوچيک وجود داشته. کلي عکس داريم که با خانواده‌هاي مختلفي که دوست بوديم رفتيم درياچه نمک. ناهار مي‌خورديم و بازي مي‌کرديم. يا حتي تو حياط خونه. رفتيم زيرانداز انداختيم ناهار رو اورديم با مهمونامون ناهار مي‌خوريم. تولدها که خيلي ديدنيه. خودمون تايي يه کيک کوچولو بعضي وقتا هم خاله‌ام اينا هستن. کلي با کادوها و کيک فيگور گرفتيم. يه خنده‌هايي از ته دل کرديم الان که آدم نگاه مي‌کنه کلي شاد مي‌شه.