ديشب با يکي از دوستام بحث اين بود که رده بندي کردن، قانون در اوردن يا تعريف کردن چيزاي دو رو برمون کار درستيه يا نه. مثلا اينکه تعريف کنيم «دوست کيه؟ » يا « خوشتيپ بودن به چي بستگي داره؟!» «ايمان چيه؟» و …. من گفتم که بي فايده است چون به هيچ دردي نميخوره انقدر استثناها زياده تو اين دنيا که اصلا اين تعريفها و قانونهاي ما به هيچ دردي نميخورن. اون مي گفت که نبايد انتظار پيشبيني ازشون داشته باشيم ردهبندي مفاهيم کمک ميکنه بهتر بشناسيشون. اون موقع موافق نبودم ولي وقتي داشتم ميخوابيدم يادم به اين افتاد که آره تعريف کردن به درد ميخوره. خودم ديدهام بارها فايدهاش رو به همون اندازه البته که ضررش رو. وقتي يه مفهومي رو براي خودمون تعريف کنيم خيلي کمک ميکنه که خودمون رو گول نزنيم. چه جوري شرح بدم اينو بدون اينکه مصداقاش رو بگم؟ خيلي سخته. اصلا شايد از يه طرف همون فايدهاي رو داره که يه بار گفتم دفترچه خاطرات داره. اين که تعريفي که چند وقت قبل از يه مفهوم کردي خيلي راحتتر يادت مياره احساسي رو که اون موقع داشتي و باعث ميشه کمتر توجيه کني. و از يه طرف ديگه هم وقتي داري اشتراک همه چيزهايي که يه احساس مشترک بهشون داشتي رو در مياري بعضي وقتا متوجه بيارزش بودن دليل اون احساسها ميشي.
آشپزی
آیفون
آیندهنگری
اخلاق
اریگامی
امریکا
اولینها
ایران
بابا
بانک
برکلی
بهتن
بچهداری
تقویم
تلویزیون
تنکسگیوینگ
تولد
جنگ
جیم
حاملگی
خانه
خبر
دنیا
دو سالگی
دوچرخه
دویدن
رانندگی
روزمره
زنان
سال نو
سرگرمی
سفر
سمپاد
سه سالگی
سوال
سیاست
شبکههای اجتماعی
شریف
شعر
شیردادن
طپش قلب
علائق
عکس
غر
فصلها
فوتبال
فیلم
لیست زندگی
لینک
متعلقات
متفرقه
مدرسه
مردم
مهاجرت
موسیقی
مونتسوری
نظر
نوامبر
نوستالژی
نوشتن
نویسنده
نکته
هالووین
هوا
وبلاگ
ورزش
وسایل بچه
ونکوور
پاریس
پروژه ماهانه
پرینستون
پزشکی
پلاک پنج
پنج سالگی
پول
چهار سالگی
کاردستی
کامپیوتر
کتاب
کرنل
کرونا
کریسمس
کلاس اول
کمبریج
یادگیری
یک روز در زندگی