کسي nedstat منو نديده؟
Monthly Archives: April 2003
داشتم به اين فکر
داشتم به اين فکر ميکردم که اين ايده پنهان کردن همه چيز تو همه ما ايرانيها به نوعي وجود داره. از مسوول و غير مسوول. يادمه با اين مساله وقتي براي روزنامه کار ميکردم خيلي مواجه شدم. مثلا يه بار ميخواستيم اطلاعات آماري از کسايي که apply کردن بگيريم. وقتي سراغ يکي از کارمنداي آموزش که اين اطلاعات زير دستش بود و کافي بود يه دکمه بزنه تا اطلاعات print بشه، رفتم؛ گفت نه نميتونم اينا رو بهت بدم. وقتي بهش گفتم که من با مدير آموزش صحبت کردم، زنگ زد بهش و بهش گفت که خب ميدونين معلوم نيست اينا ميخوان با اين اطلاعات چيکار کنن. بهتره بهشون نديم. و تازه رضايت داد که فقط ۴ تا عدد به درد نخور رو به من تحويل بده. از اين بگذريم که آيا اون حق داشت اطلاعاتي رو که ميخوايم نده يا نه، ولي اين که اطلاعات رو مخفي کنيم تا کسي نتونه بلايي سرمون بياره چيزيه که به طور ناخودآگاه در وجود همه وجود داره انگار. نه فقط کسايي که مسوول جايي هستند، حتي مردم معمولي. يه دفعه دکتر سروش اينو گفته بود که اين بحث کم حرف زدن که در دين ما تاکيد شده احتمالا ريشهاش در تقيه است که اون زمان لازم بوده ولي هنوز هم بيخود و بي جهت توصيهاش ميکنن. من نميفهمم وقتي ما يه کاري ميکنيم که نميترسيم ازش و ميدونيم درسته، چرا بايد پنهانش کنيم.
«کتاب اولين تپشهاي عاشقانه قلب
«کتاب اولين تپشهاي عاشقانه قلب من» رو خريدم. نامههاي فروغ به شوهرش پرويز شاپور. نامههاي قبل از ازدواجشون، بعد از ازدواج و بعد از جدايي حتي.
نامههاي قبل از ازدواج مال وقتي بوده که فروغ يه دختر ۱۶ -۱۷ ساله بوده و همه اون بچگي، سادگي، شور و اشتياق اون سنها رو ميشه تو نامههاش ديد.
«دو سه روز ديگر امتحانات ما شروع ميشود و تو هم ميداني که من تجديدي هستم پس دعا کن که من قبول شوم مطمئنم اگر تو دعا کني حتما قبول خواهم شد ببين هر شب وقتي مي خواهي بخوابي بگو اي خداي بزرگ مرا به فروغ فروغ را به من و باز هم فروغ را به نمره ۲۰ (يا ۱۸ يا ۱۶ و بالخره به هفت هم راضي هستم) در امتحان شيمي برسان»
ولي پرويز شاپور چي ميتونسته نوشته باشه که اينا جوابش باشه:
«به جان تو و به جان کامي تا به حال جز منزل مامان و منزل پوران هيچ جا نرفتهام و حتي يک شب سينما هم نرفتهام و البته نميدانم تو حرفم را باور خواهي کرد يا نه»
«پرويز حالا ديگر نوشتهاي که اگر دعوايمان بشود تو خواهي گفت «من خرج خودم را در ميآورم» اين جمله تو به نظرم خيلي نيشدار آمد که من هيچ وقت نخواستهام اين چيزها را به رخ تو بکشم همان طور که هيچ وقت نگفتم هنرمندم در حالي که هر وقت دعوايمان شد تو به من چنين نسبتهايي دادهاي به هيچ وجه نميخواهم بگويم که نسبت به تو برتري دارم من بعد از اين در مقابل تو جز سکوت کار ديگري نميکنم. تو مي تواني بگويي که من با رفقايت سلام و عليک کردهام. مي تواني همه جا داد بزني که زن من احمق و ساده است »
ولي يه چيزي رو من نميدونم چرا بعد از اين که جدا شدند فروغ اينا رو نوشته:
«به من بنويس چه کار کنم تا تو خوشحال بشوي … دلم مي خواهد خوب باشم و مال تو باشم هر جا که هستم مال تو باشم تا تو قبول کني که من فطرتا بد نيستم ولي فقط براي مدت کوتاهي دچار اشتباه شده بودم»
«پرويز به خدا با همه ديوانگيهايم دوستت داشتم و دوستت دارم. شايد به حرف من بخندي شايد پيش خودت بگويي چه طور ممکن است زني که مردي را دوست دارد به آن مرد خيانت کند»
ديروز يه سمينار بود تو
ديروز يه سمينار بود تو دانشگاه با عنوان «لينوکس و امنيت» و راجع به امنيت در لينوکس و برنامههاي open source و اينکه آيا امن هستند يا نه و از اين چيزا بود. دم در ورودي يه ليست گذاشته بودن که هرکي وارد ميشد اسم و مشخصاتش رو مينوشت. توي ليست يه تعدادي از شوراي نگهبان و صدا و سيما و از اين جور جاها بودن. من نميدونم که اونا کي بودن و اصلا براي چي دعوتشون کرده بودن و اصلا چيزي حاليشون ميشد يا نه. ولي کاش فقط تو اين سمينار اين مفهموم رو که اتفاقا صدبار هم صريحا گفته شد رو مي فهميدن که اين اصلا حرف درستي نيست که ما منبع (source) رو لو نديم تا خطاها و اشکالات پيدا نشه تا امنتر باشيم.
من امروز بالاخره تصفيه
من امروز بالاخره تصفيه حساب کردم. تازه کارت دانشجوييم رو هم تحويل دادم. مدتها بود سر کلاس نمي رفتم. چون ترم آخر که واحد نداشتم. پايان نامه هم که تقريبا دو ترم طول کشيد. ديدن بچهها و دانشگاه هم احتمالا زياد سخت نيست. معمولا بگي فارغ التحصيلي راهت ميدن. ولي يه چيز ديگه يهو آدم رو غمگين ميکنه. ۱۸ سال درس خوندن تموم شد.