نه اين طوري نميشه. اگه من بخوام همه ماجراها رو از اول بنويسم اونم با اين سرعت مساوي صفر هيچ وقت به زمان حال نميرسم. در واقع البته دليل اصلي که ميخواستم از اول ماجرا بنويسم، تعريف اتفاقهاي توي سفارت و توي راه (بازرسيها و …) بود که خب حالا فعلا بيخيالش ميشم. شايد يه موقعي تعريف کردم. خب امروز ۹امين روزيه که من اينجام. جالبه که به نظرم خيلي کم مياد يعني باورم نميشه که کمتر از ۱۰ روز گذشته باشه.
بديش اينه که من تو موقعيتي اومدم که عليرضا حسابي درس داره و من نميتونم ازش انتظار داشته باشم که منو بگردونه. بنابراين بايد خودم بگردم و چيزهايي رو پيدا کنم که باهاش سرگرم شم. البته هنوز اون چيزا رو پيدا نکردم :(
و اما weekend خود را چگونه گذراندم. شنبه صبح با بچهها قرار گذاشته بوديم که بريم East Rock Park. رفتيم و ديدم که پايينش راه ماشين رو رو بستن و توفيق اجباري شد که پياده بريم بالا. خيلي خيلي جاي قشنگيه. متاسفانه دوربينمون باتري نداره ولي اين عکس قبلا از همين جا گرفته شده.
به سبک حسين درخشان!:
فعلا جايي بلد نيستم عکسا رو بذارم.
بالاي تپهاش هم يه برچ بادبوده. اين جا هم يه توضيحاتي راجع بهش هست.
و بعد از اون خونه بودم تا ديشب. اصلا درس نخوندم. تلويزيون نگاه کردم و کتاب خوندم.
«سه کتاب» مال «زويا پيرزاد».