افطار

سه‌شنبه با همکاري دو تا از انجمن‌هاي دانشجويي مراسم افطاري بود. يکي انجمن مسلمون‌ها و يکي هم انجمن يهودي‌ها!!! اولش که اطلاعيه‌اش رو خوندم شاخ در اوردم. آخه يهودي‌ها رو چه به افطار. ولي براي کنجکاوي هم شده رفتيم. البته اينم بگم که پولي بود و ما که پول نقد همرامون نبود مجبور شديم بريم بانک و برگرديم. بعد از غذا خوردن، مسوولين دو تا گروه اومدن و به همه خوش آمد گفتن. و برام جالب‌تر شد وقتي فهميدم که اون پسر مسوول گروه مسلمون‌ها فلسطينيه. بعدش هم Advisor هاي دو گروه يا همون آخونداشون اومدن حرف زدن. اون آخوند!! يهودي‌ها گفت که ما اينجا People to People هستيم و در دانشگاه موقعيتي رو که آرزو داريم در بيرون هم برقرار باشه نشون مي‌ديم. و بعد آخوند مسلمون‌ها اومد حرف زد و راجع به ماه رمضان و اينکه باعث مي‌شه کارهايي رو که بهشون عادت داشتي انجام ندي مثل غذا خوردن يا سيگار کشيدن. و گفت که خيلي اين جو صميمي بين دو دين براش جالبه. و اون آيه«تعاونوا علي البر و التقوي» رو خوند و ترجمه کرد.
جو خيلي خيلي جالبي بود. نمي‌دونم آدم دوست داره فکر کنه که شايد وقتي نسل بعدي تعصباتشون رو گذاشتن کنار، شايد بشه اميدوار بود به درست شدن وضعيت.
ما جايي که نشسته بوديم يه پسر هندي و عرب مسلمون نشسته بود که با بچه‌ها (ايراني‌ها) دوست بود. خيلي از ايران مي‌دونست از سياست و همه چيز. از فارسي هم بلد بود بگه دختر خوشگله!!!‌ داشت از ما مي‌پرسيد راجع به اينکه اين آزادي که تو کشور شما مي‌گن مي‌خوان چيه. يکي از بچه‌ها گفت آزادي بيان و اون آخونده هم که اونجا نشسته بود حرفاي ما رو شنيد و اونم وارد بحث شد. بعد حرف رفت سر اينکه حتي اين که دين هم اجباريه تو ايران بده و مثلا حجاب که اجباريه. تا اين از دهن ما دراومد يهو اين گفت، الحمدلله!!! و گفت که آره اين قضيه حجاب از بعد از حرکت‌هاي فمينيستي غرب تو کشورهاي مسلمون کمرنگ شده. حالا جالب اينه که خودش يه آمريکاييه که convert کرده به اسلام. ما هم ديدم بابا آخوند آخونده. باهاش خداحافظي کرديم و پاشديم.