Monthly Archives: December 2003

Boston

پنج شنبه يهو تصميم گرفتيم ما هم بريم Boston. بچه‌هاي اون جا همه اهالي دور و بر رو دعوت كرده بودند. اولش مشكل ما اين بود كه جايي براي شب موندن نداشتيم و يه روزه رفتن واقعا خسته كننده بود. اما فهميديم كه يكي از بچه‌ها هم خونه‌اي‌هاش رفتن مسافرت و ما مي‌تونيم بمونيم. خلاصه جمعه ظهر با يه پتو راه افتاديم به طرف Boston. حدود ۳ ساعت تو راه بوديم. وقتي رسيديم اونجا هنوز ميزبانان مشغول تهيه غذا بودن. يه مقداري از غذاها تو همون خونه‌اي كه ما بوديم پخته مي‌شد و بقيه‌اش در خوابگاه MIT. ما يه سري چيزهايي رو كه خريده بودن از خوابگاه برديم به خونه. توي راه از دم دانشگاه MIT رد شديم. سر درش كه خيلي خوشگل بود. و جالبيش اين بود كه كل دانشگاه يه ساختمون بزرگه.



 البته ظاهرا يكي دو تا رشته‌هايي كه بعدا اضافه شدن يه ساختمون‌هاي جداگونه دارن ولي قسمت اصلي دانشگاه يك ساختمون خيلي خيلي بزرگه. بعد رفتيم خونه و مشغول خوردن ميوه و چايي شديم تا هم شام حاضر بشه هم بقيه مهمونا بيان. تا شب ۲۵ نفر شديم. شام هم سوپ كدو!، ماكاروني، سبزي پلو، ماهي و قورمه سبزي بود. خلاصه كلي خورديم. واقعا دست تهيه كنندگان درد نكنه. بعد شام هم طبق معمول بازي و حرف و چايي. چون خيلي زياد بوديم. حتي بازي‌هاي دسته جمعي ورق هم مسخره شده بود. يه دست بلوف بازي كرديم كه من اول از همه كارتام تموم شد، چون هيچ كي باورش نمي‌شد كه من دروغ بگم! بعد هم يه چند دست دزد و پليس ﴿يا بقول بعضي‌ها مافيا﴾ بازي كرديم. اين بار هم من مثل بچه‌هاي ساكت نشستم و تا آخر بازي حرف نزدم و كسي نفهميد كه من دزد بودم!!! اينا كه مي‌گم تا ساعت ۳ شب طول كشيد. بعد همه رفتن و ما همون جا خوابيديم. تا فردا ساعت ۱۰ صبح. كه مي‌خواستيم بريم Boston رو بگرديم.

ادرس جدید

من تصميم گرفتم وب‌لاگم رو منتقل کنم. اين که اين مدت هم ننوشتم داشتم با Movable Type ور مي‌رفتم. البته واقعا اينقدر هم طول نکشيد، با کمک داداش عزيز و persiantools حسابي همه‌چي راحت بود. فقط يه چيز موند و اين که يا يه جوري آدرس قديمم رو redirect کنم به آدرس جديد يا اعلام کنم تا کسايي که وب‌لاگم رو مي‌خونن بيان اون جا. ولي يهو دچار مشکلات فلسفي شدم باز. فکر کردم آخه اصلا وب‌لاگي که معلوم نيست چند نفر دارن مي‌خوننش رو بر فرض که دليل خوبي داشته باشم که بنويسم چرا بايد ببرم تو يه آدرس مستقل و اين همه دردسر و اينا. جوابش رو پيدا نکردم ولي هر بار يه چيزي ديدم دلم خواست بيام اينجا بنويسم. امم راستي يه نفر هم از وب لاگم تعريف کرد گفت که اون موقعها که راجع به دانشگاه مي‌نوشته‌ام حال و هواي دانشگاه رو يادش مي‌اورده‌ام. منم باورم شد و حالا باز مي‌خوام بنويسم. پس از اين به بعد وب لاگم در اين آدرس خواهد بود.

http://royaa.net/weblog


راستي هر کي هم نظري داره بهم بگه. اين که چي‌ها بنويسم؟ چه جوري بنويسم؟ آهان راجع به ريخت وب‌لاگ هم همين طور.