الان هم ديگه انقدر گذشته که همه راجع به زلزله گفتند. من سه بار کرمان و بم رو ديده بودم. مخصوصا از بار آخر که با دانشکده رفته بوديم کلي خاطره دارم. اينجا فقط ميشينم و راجع به همه کسايي که خون دادن، کمک کردن و … ميخونم. البته آرزو ميکنم که فقط تو بدبختيها نباشه که به فکر هم ميافتيم.
آشپزی
آیفون
آیندهنگری
اخلاق
اریگامی
امریکا
اولینها
ایران
بابا
بانک
برکلی
بهتن
بچهداری
تقویم
تلویزیون
تنکسگیوینگ
تولد
جنگ
جیم
حاملگی
خانه
خبر
دنیا
دو سالگی
دوچرخه
دویدن
رانندگی
روزمره
زنان
سال نو
سرگرمی
سفر
سمپاد
سه سالگی
سوال
سیاست
شبکههای اجتماعی
شریف
شعر
شیردادن
طپش قلب
علائق
عکس
غر
فصلها
فوتبال
فیلم
لیست زندگی
لینک
متعلقات
متفرقه
مدرسه
مردم
مهاجرت
موسیقی
مونتسوری
نظر
نوامبر
نوستالژی
نوشتن
نویسنده
نکته
هالووین
هوا
وبلاگ
ورزش
وسایل بچه
ونکوور
پاریس
پروژه ماهانه
پرینستون
پزشکی
پلاک پنج
پنج سالگی
پول
چهار سالگی
کاردستی
کامپیوتر
کتاب
کرنل
کرونا
کریسمس
کلاس اول
کمبریج
یادگیری
یک روز در زندگی
کمکهای مردم واقعا دیدنی بود!فقط خدا کنه خوب استفاده بشه.